۱۳۹۳ مهر ۷, دوشنبه

جمهوری اسلامی در مدینه هتل می سازد، موش ها در تهران!

تهران آلوده ترین شهر خاورمیانه، پر از سرب و آلاینده های بیمارگونه، از همان ها که سرطان به رگ و خون زن و مرد می اندازد، پر از پارازیت و فرکانس آلوده، از همان ها که سرطان به تن زن و مرد می اندازد، پر از نیروی امنیتی، از همان ها که باتوم و افشره فلفل نثار جان و تن پیر و جوان می کند، به همه ی این ها حالا موش های عظیم الجثه نیز اضافه شده تا طاعون هم زینت بخش جان و تن ایرانی باشد!! 


موش هایی که تعداد آن ها به گفته منابع مختلف بالغ بر ۵۰ میلیون بوده و با عنایت به فرمان رهبر معظم انقلاب (!) پر تلاش در پی زاد و ولد هستند، اگرچه به ادعای مديرعامل شرکت ساماندهی صنايع و مشاغل شهرداری تهران وجود این تعداد موش در شهر تهران کاملا غيرواقعي است و در اين مدت هزاران نفر در تهران زحمات شبانه روزی برای حذف اين جانوران کشيده‌اند و اين در حالی است که فعاليت‌های  ما در اين زمينه مبتنی بر آخرين يافته‌های علمی و دانشگاهی و تجربيات روز دنياست. گواه ادعای این مسوول شیفته ی خدمت نیز چنین بوده که  در سال گذشته در شب‌های احيا گزارشات زيادی را از سامانه ۱۸۸۸ در زمينه وجود موش در خيابان‌های تهران داشته، اما امسال تعداد اين پيام‌ها به شدت کاهش پيدا کرده بود.
این اما فقط یک روی سکه ی ایران است، همان رو که پر از درد است و بی درمانی مشتی مردم که سردرگریبان گرفتاری های روزمره، در پی هم می لولند به دنبال روزی.
اما آن طرف چیست؟  روی زرق و برق دار کجاست؟ آن روی سکه اما آنجاست که سرمایه این مرز و بوم، همان که می گویند بیت المال است، همان که سهم من و توست و قرار بود که بیاید سر سفره هایمان، همان که از سر سفره هایمان دزدیده شد تا خرج طلایی تر شدن عتبات عراق شود، همان که در پس زرین تر شدن گنبد طلایی اش، گنبد پیشین به تهران عودت داده شد تا دخل دکانی شود برای مرمت حرمی دیگر!!
آن روی سکه سرزمین پارس همان است که ایران مدرن و رنگین، در پس بی کفایتی حکومت، تنها رنگش، غم و اندوه از برای افیون و مخدرات باشد و لبنان و فلسطین و سوریه جان بگیرد از این دیکتاتوری.
با همه ی این اوصاف رشد تصاعدی امامزاده ها و بقعه های نوظهور هم تکراری شده و اهمیتش چندان به چشم نمی آید، ضمن اینکه این همه امامزاده، این همه متبرکه، این همه زیارتکده، چرا " امامزاده بیژن" سهمی نخورد از پول نفت سفره ی ما؟!؟!
در این بلبشوی موش و فرمان رهبر و مرمت عتبات اما، به تازگی خبری منتشر شده که تاسف بار و قابل تامل است.
خبر تازه این است: 
قرارداد ساخت یک آشپزخانه مرکزی با ظرفیت ۵۰ هزار نفر در زمینی به مساحت ۱۰ هزار متر مربع در مکه امضا شد. با توجه به توسعه اطراف مسجد النبی در مدینه منوره و محدودیت های جدی در خصوص کمبود هتل برای اسکان زوار، در این سفر مذاکرات به منظور ساخت یک مجموعه اقامتی با ظرفیت سه هزار اتاق و گنجایش هفت هزار زائر در مدینه منوره انجام شد.به گفته رییس سازمان حج و زیارت این مجموعه اقامتی با مشخصات فنی مد نظر سازمان حج و زیارت احداث خواهد شد.
وای بر ما، وای بر ما که هر روز کودکان کار با انواع و اقسام بیماری های روحی و جسمی را سر هر چهار راه می بینیم و انتظار فرج از نیمه ی شعبان می کشیم! وای بر ما که فساد خانواده از برای فقر را می بینیم، می بینیم اما نمی بینیم و وقت اذان صلوات می فرستیم و شیطان را لعنت می کنیم!
وای بر ما که دزدی می بینیم و سکوت می کنیم! درد می بینیم و سکوت می کنیم! جنایت می بینیم و سکوت می کنیم! به جای اعتراض به تماشای اعدام می رویم تا روشنفکری و اعتراض مجازی مان رونق بخش فضای مجازی باشد!!
سرزمینمان به یغما رفت و ککمان نگزید، سهم مان از دریای خزر به حداقل رسید و دم نزدیم، تحریم های ویرانگر اقتصاد کشور را فلج کرد و باز هم روزه ی سکوت گرفتیم.
دغدغه مان شده محرم، ماه پیروزی خون بر شمشیر، شده نذری دادن برای حسین از برای چشم هم چشمی مذهبی، بی خبر از آنکه  آنجا، آن گوشه، کمی آنطرف تر از انسانیت، موش ها در تهران هتل می سازند و طاعون ارمغانشان، جمهوری اسلامی در مکه و مدینه هتل می سازد و ارمغانش...؟؟؟

سعید عبدالمجید
سه شنبه هشتم مهرماه ۲۵۷۳

۱۳۹۳ شهریور ۳۰, یکشنبه

امر به معروف انصار حزب الله، تعرض به ناموس ایرانی !

آن ها که سن و سال بیشتری دارند خوب یادشان هست سیل موتورسواران چماق به دست و اورکت به تن را، همان ها که افراط وار در پی سرکوب عقده های درونی شان در قاب وفا به مذهب رادیکالی، شهر را مزین می ساختند به دست های رنگ کرده، سرهای تراشیده شده و شلوار جین های دریده شده و ...


آن روزها جوانان برومند ایرانی همه ی، تمرکزشان به حفظ تمامیت ارضی این گربه ی دوست داشتنی معطوف بود، غافل از اینکه دشمنی به مراتب خطرناک تر، ذره ذره جان می گیرد تا بدرد سینه ی بازماندگان و خواهران و مادرانمان را !!
حالا در آستانه ی سالگرد تعرض نظامی به ایران، حمله دیگری در راه است! تعرضی که نشانه رفته ناموس ایران را!!
حالا قرار است گروهی مزدور افراطی با تعصبات تازی موابانه ی خود، رادیکال تر از قبل، یاغی گری را در قالب قانون فرود آورند در تن زنان و دختران سرزمین من!! و تاسف بار اینکه بازهم همه نظاره گریم و مسکوت!!!
سکوتی جانکاه که بی بلانسبت، برگرفته از تزریق افیون بی قیدی در تمام این سال هاست. تزریق افیونی که ایرانی شهره به دلاوری را در پس ارتزاق چشم و هم چشمی به عنصری خنثی و بعضا بی قید مقابل سرکوبگری تبدیل ساخته است!
به راستی مارا چه شده است؟ چه برسرمردم من آمده است؟ این همه سکوت چه معنی دارد؟ آن عرق مثال زدنی پارسی کجاست؟؟
از چه روی است که فقط نظاره گر شده ایم؟ چطور شد که از پس هر قانون منحوسی در ایران، جوک می سازیم و لطیفه اش می کنیم؟؟ لطیفه می سازیم و خود را مضحکه می کنیم، آری، خود را مضحکه می کنیم چراکه در پس همه ی این دردها، پشت نقاب روشنفکری در فضای مجازی و داخل تاکسی و صف اتوبوس قایم شده ایم!!
و ای وای از این نظاره کردن، نفرین بر همه ی روشنفکری رسانه ای که پشت لپ تاپ و کامپیوتر گریبانمان را گرفته است. نفرین بر آن روحی که وقت تماشای بی قانونی، به جای اعتراض سکوت کرده و موبایل به دست در اندیشه انتشار آن در توییتر و یوتوب و فیس بوک ذوق مرگ می شود!!
نفرین بر ما که غم زندگی مان ارتقای سیستم عامل، تبلت مدرن تر و چشم و هم چشمی تکنولوژی است، البته این همه ی غم نامه ی این روزها نیست، چراکه در مقیاسی بزرگتر، پز آهن کورمان کرده، جان می کنیم و می دهیم تا زرق و برق اتوموبیلمان کور کند چشم دوست و فامیل و همسایه را !!
آن طرف تر اما، آن سوی میدان، همان جا که روزگاری نمایشگاه اتوموبیل سورتمه زبانزد بود از برای حضور سلطان فوتبال، همان که حالا خوشحال از سلامت تعمیر پروستات رهبر، بعد از عیادت از دیکتاتور، مصاحبه پشت مصاحبه می کند!!
آنجا، همان گوشه، مرکب وحشت ایستاده با سرنشینانی وحشت آور تر تا زنان و دختران ایرانی را به جرم زیبایی و خوش تیپی بی آبرو کند!! آنجا که جیغ وحشت دختر ایرانی شنیده می شود و هموطن من مسخ شده در سکوت، نظاره می کند، نظاره می کند چون ترس وجودش را فرا گرفته، چون حالا شجاعت و روشنفکری اش تنها در دایره ی دنیای مجازی خلاصه شده و دیگر هیچ!! چون حالا پارک های شهر من مملو از ساقی های افیون سنتی و شیمیایی شده تا خفگی را تزریق کند به جان و تن جوانی که دغدغه اش خماری یا پیدا کردن ساقی خوش انصاف از برای یافتن جنس ناب و ...
و این سرخوردگی نفرت انگیز حاصل فراموشکاری سال های سال ماست، آنجا که خوش خیال از حضور سید فاطمی دل به اصلاحات دیکتاتوری بستیم، همان جا که بعد از نا امیدی از خاتمی، سرخوش از بی خردی و فراموشی دوران سیاه گذشته، میر حسین موسوی و شیخ مهدی کروبی جان تازه دمیدند به رگ آزادی تا آن شود که اصلاح طلبان در کمین نشسته آرزویش را داشتند، آرزویی که در اثنای آن، من و تو و مردم خس و خاشاک شدند و مرتد، چنان که سرب و گلوله لایق گلویشان باشد و آنان که رهیده بودند از سرب و گلوله، راهی حصر و زندان و سیاه چاله های رژیم شوند...
و ما ماندیم و همان فراموشی های چند گانه و رسوخ کرده در تن و جانمان، آنقدر فراموشکار که تا جیغ بنفشی شنیدیم یادمان رفت ندا و سهراب و همه ی آنان که جان دادند از برای شور سیاسی ما!!
فراموش کردیم که کلید دار بنفش همان است که در مقام رییس شورای امنیت ملی کشور، فرمان کشتار کوی دانشگاه را صادر کرد، همان است که به صراحت از اعدام و کشتار گفت و ...
البته اینطور هم نبود که مبارزه ای نباشد، چرا بود، آن هم مبارزه ای شگرف همچون تبدیل واژه ی " روحانی مچکریم " به جوک و لطیفه!
روحانی را جوک کردیم، از گرانی پسته جوک ساختیم، نرخ نجومی پراید را لطیفه کردیم برای پیامک بازی های عقده گشایانه مان، سبد کالا، این ننگ برگرفته از بازسازی غزه و لبنان و عتبات عراق را دست آویز محفل های شادیمان ساختیم تا مثلا مبارزه کرده باشیم، بی خبر از آنکه خودمان جوک شده ایم، آنقدر جوک و لوده که عبدالحمید محتشم دبیر کل انصار حزب الله، با گستاخی هرچه تمامتر از ضرب و شتم و رعب و وحشت خواهرانمان سخن بگوید و چشم در چشم بیننده ایرانی، از دریدن ناموسمان بگوید وتنها آهی بکشیم از سر سکوت!!!
از دریده شدن ناموس ایرانی گفتم، دریده شدن؟ چه دریدنی؟ بی خیال بابا، محرم در راه است، ماه خون و شمشیر، همان که اسلام را زنده نگه داشته است. راستی هیات شما کجاست؟؟ علامت محله تان چند تیغه است؟ هیکلی خریده ای؟ آخ که چه حالی می دهد تماشای دوست و آشنا که زل زده به هیکل ترمیناتورت...
سعید عبدالمجید
۳۱ شهریور ماه ۲۵۷۳

۱۳۹۳ شهریور ۲۵, سه‌شنبه

۹۰منصف، ۹۰ کاسب، ۹۰ ابزار سیاسی !

این روزها برنامه ۹۰ تبدیل به مخاطب خاص غالب ایرانیان اعم از فوتبال دوستان و آنها که محلی از اعراب و ردپایی در فوتبال ندارند شده، برنامه ای که حالا پس از نزدیک به دو دهه پخش پرفراز و نشیب تبدیل به چالشی وسوسه انگیز و جذاب برای همه ی اقوام ایرانی شده است.


برنامه ای که یقینا آن روزهای ابتدایی تولد با لوکیشین کاملا معمولی و ساده و مجری تکیده و کم نام و نشانش که به پشتوانه ی اطلاعات فوتبالی و فن بیان فوق العاده اش با لقب بانک اطلاعات فوتبال مفتخر به دریافت مجوز برنامه ای ۹۰ دقیقه ای شده بود، هرگز فکر نمی کرد برنامه اش عمری دو دهه ای را پشت سر بگذارد  و روزی تبدیل به پر بیننده ترین برنامه صدا و سیمای ایران شود.
با این وصف بود که همه ی عوامل در کنار ضریب هوشی بالا و پشتکار مثال زدنی عادل فردوسی پور، چنان دست به دست هم داد تا برند ۹۰، گرانترین برند جدول جام جم باشد، برندی که در پس هر مناسبتی با ویژه برنامه های متناوب، ریشه اصلی ۹۰ را بارورتر می کند.
حالا اما این برنامه آنقدر کاریزما دارد که بتواند به راحتی حتی گریبان سرمربی تیم ملی را گرفته و چشم زهره برود! حالا همان مجری ترکه ای و نحیف شهرت و قدرت را به حد اعلی در اختیار دارد، آنچنان که مجری اش از هر آکتور سینما یا ورزشکاری مشهورتر بوده و آنچنان قدرتمند که حتی سرمربی تیم ملی هم با تعامل با او و برنامه اش برای خود، حاشیه امنیت می خرد.
در این بین سیر تکامل برنامه ۹۰ را می توان در سه دوره زمانی خلاصه کرد، دوره هایی که هرکدام به فراخور حال خود این هیولای چند سر جذاب و خواستنی را آب و نان داده است.
دوره اول از آن روز که برنامه ای نوپا، بی تجربه و در قابی ۹۰ دقیقه ای تنظیم شده بود و تنها به مسایل داخل مستطیل سبز اختصاص داشت، برنامه ای خنثی و کاملا فوتبالی که نهایت حاشیه اش به اشتباهات داوری و نقد و بررسی عملکرد داوران خلاصه می شد.
دوره دوم اما، دایره اختیارات ۹۰ همسو با مدت زمان برنامه، بیشتر شد و این بساط آنچنان پهن گسترانیده شد که ناپیدا، رنگ و بوی سیاست پیرامونش را گرفت تا ابزار تنظیم نقطه ی جوش مردم شد.
دوره سوم نیز آنجا ادامه یافت که دیگر نه تنها خبری از محدودیت زمانی و کلامی نبود، بلکه ناپیدا تبدیل به قویترین ابزار مالی و معنوی رژیم جمهوری اسلامی شده است!! نگاهی اجمالی به آرشیو یکی دوسال اخیر این برنامه و البته اعتراضات تنی چند از بازیکنان و مربیان، خود نشان از پروپاگاندای ۹۰ به آن معنی است که  واقعیت ها به طور گزینشی بیان و بازنمایی می شوند(درحالی که نادرستی آن برگوینده روشن و آشکار است) تا از سوی مخاطب، واکنش و رفتاری احساسی و نه آگاهانه وخردمندانه سربزند. نتیجه این امر،  تغییر گرایش دلخواه به سوی هدفی است که برای مخاطب هدف گیری شده و به منظور پیشبرد یک برنامه سیاسی، درنظرگرفته شده است.
گواه این ادعا نیز سخنان و محاوره های جامعه ی ایرانی پس از هر دوشنبه و پخش برنامه ۹۰ است. محاوره هایی نظیر: " واقعا کی پشت عادله؟" ، " دم عادل گرم، چه کرد با مجلس!" ، بابا چه می کنه این پسر، هرچی دلش خواست نثار آخوندا کرد" و ...
واین همان چیزی است که جمهوری اسلامی را خوش آمده و رانت آن را نیز به عادل پرداخت کرده است. در واقع عادل فردوسی پور و برنامه اش خواسته یا ناخواسته تبدیل به اصلی ترین ابزار پایین آوردن نقطه جوش جامعه ایرانی شده است، آنجا که هر دوشنبه با متلک پرانی های خاصه ی برنامه اش، دل مردم را خنک می کند تا مردم خنک شده با دلی سرشار از یخ در بهشت از صبح سه شنبه، جای بیشتری برای به دوش کشیدن و تحمل دیکتاتوری داشته باشد!!
البته این خوش خدمتی ناخواسته و شاید هم خواسته(!) عادل بی جواب هم نمانده است، چراکه مجری محجوب و ماخوذ به حیای آن سال ها، رانت این ابزار شدن را آنجا گرفته که حتی در تعیین خط مشی و بعضا تجارت های سرمربی تیم ملی هم یک پا شریک است، بدون اینکه آب از آب تکان بخورد!! اگرچه نباید هم اتفاقی بیفتد چراکه عادل خان ساده و شاید هم خیلی زرنگ، پیش از این مالیات تجارت ورزشی این روزهایش را با تریبون خوش خط و خال و تیزش به مقامات پرداخته است!
حال سخن اینجاست، در تمام این سال های اخیر، برنامه ۹۰ چه باری از دوش فوتبال، حاشیه های ویرانگر و بعضا افشای فساد فوتبال برداشته است؟؟ جواب یقینا هیچ است!! آنجا که در پی افشا و رسوایی فساد در داوری نتیچه به آنجا ختم شد که آیین نامه ای تصویب که در پی آن حتی کوچکترین اعتراض به شائبه ها و حتی اشتباهات سهوی داوران، تبعاتی چون جریمه های سنگین ریالی ومحرومیت های سنگین دوری از میادین را به همراه داشته است.
آری؛ این " هیچ " اصلی ترین دستاورد برنامه ای است که رخی بسیار فریبنده و درخشان داشته و هر دوشنبه چشم نواز میلیون ها میلیون میخکوب پای تلویزیون است...

سعید عبدالمجید 

۲۵ شهریور ماه ۲۵۷۳

۱۳۹۳ شهریور ۱۲, چهارشنبه

فوتبال پاک، مافیا، کمیته اخلاق فدراسیون !!

پس از پایان جام جهانی و خاموش شدن تنور هیجان ها، کاپیتان تیم ملی که در نیمه های فصل گذشته از استقلال جدا شده بود، لب به سخن گشود و بسیاری از پشت پرده های چرک فوتبال ایرانی، خاصه فعالیت های پنهان امیر قلعه نویی را آشکار کرد.


مصاحبه هایی که با تایید بسیاری از بازیکنان پیشین استقلال از جمله مهدی رحمتی، امین موسوی، احمد جمشیدیان و ... تبدیل به هجمه ای علیه سرمربی موفق و البته محبوب آبی های پایتخت شد، هجمه ای که پس از انتشار گسترده در رسانه ها با واکنش و شکایت متقابل قلعه نویی و باشگاه استقلال از مدعیان فساد سرمربی همراه بود.
تبعات این رد و بدل شدن شکایت ها اما آن بود که هردوطرف ماجرا، تلاش مضاعفی برای متقاعد کردن افکار عمومی به تبرئه خود و تخطئه ی دیگری به خرج داده و فضای رسانه ای را صحنه ی تاخت و تاز خود کرده و هر روز حمله ی یکی به دیگری با سخیف ترین واژه ها تیتر برجسته ی روزنامه ها بود و کار را به آنجا رساند تا مراجع رسیدگی به چنین تخلفاتی با ورود به این مساله، پیگیر ماجرا شوند.
حکم برائت قلعه نویی از اتهامات وارده از سوی کمیته ی اخلاق فدراسیون اما، جالب ترین نکته ی اتفاق افتاده در این ماجراست ! آنجا که کمیته ی اخلاق به واسطه ی عدم مستندات و مدارک کافی از سوی شاکیان، سرمربی استقلال را مبرا از هرگونه رابطه مشکوک دانسته و فقط به پرهیز وی به رابطه با افراد غیر فوتبالی بسنده کرده است!!
حکم کمیته ی اخلاق، آنجا بیشتر جلب توجه می کند که پیش از این هم با افشای فساد گسترده در داوری توسط علی دایی که خود نیز با شائبه های بسیار فساد رو به رو است، علیرغم همه ی تبلیغات فدراسیونی ها جهت مبارزه با این معضل، کاررا به آنجا رساند که با ماست مالی کردن اصل ماجرا و پاک کردن صورت مساله، پرتقال فروش را تنبیه کردند، البته بدون اینکه او را پیدا کنند!!!
آن روزها نیز افراد زیادی با شعار و تبلیغ بسیار، پاکسازی جامعه داوری را در بوق و کرنا کردند و وعده ی مبارزه با فاسدان این خانواده دادند اما در عمل شاهد آن بودیم که با استخدام افرادی به نام کارشناس، آیین نامه ای تنظیم و اجرایی شد که به واسطه ی آن، ضمانت اجرایی هرچه بیشتر فساد در داوری را به همراه داشته باشد و نتیجه آن شد که در همین هفته های ابتدایی لیگ با اشتباهات فاحش داوری رو به رو شدیم که یقینا نقش تعیین کننده ای هم در نتایج بازی ها داشت.
این در حالی است که کوچکترین اعتراض نسبت به این اشتباهات بعضا بودار و بحث انگیز، جریمه های چند میلیونی و محرومیت های سنگین برای معترضین به این موضوع را به همراه داشت.
درواقع اینطور به نظر می رسد که اصل قضیه آن بود که افرادی معلوم الحال با سر دادن شعار های دهان پرکن و پر طمطراق نسبت به پاکسازی فوتبال، افکار جامعه را منحرف ساخته، به جای برچیدن فساد، بستری مهیا ساختند که به واسطه آن اندک فاسدان سیاه جامه ی مستطیل سبز، با حاشیه امنیت بیشتری ادامه راه دهند. دقیقا همچون اتفاقی که درمورد پرونده فساد سرمربی و وکیل تام الختیارش روی داده است.
پرواضح برای آنان که حتی دستی از دور بر آتش فوتبال دارند مشخص است که متاسفانه فوتبال ایران سال های متمادی است که در هزار لایه ی پشت پرده اسیر شده و یارای ایستادن مقابل آن را ندارد.
آنها که از جنس فوتبال هستند نیک می دانند که بسیاری از نتایج، بیرون از مستطیل سبز رقم خورده و اتفاقات بسیاری در رد و بدل شدن امتیازات دخیل است اگر چه این هرگز به آن معنا نیست که همه ی ارکان این فوتبال را نشانه رویم چراکه چه بسیار بازیکنان و مربیانی که حاضر نشدند شرافت خود را به حراج گذاشته و اسیر این هزار لای چرک و دور از مرام و مسلک فوتبال شوند، شرافتی که تاوان آن را با گوشه نشینی و دوری از دنیای فوتبال دادند. نگاهی اجمالی به چرخه ی مربیان در ادوار چهارده گانه ی لیگ برتر و دور تسلسل مربیان، فارغ از کارنامه و عملکرد تیم های تحت هدایتشان که همواره نیمکت تیمی در اختیارشان بوده، گواه این ادعاست.
درواقع علی اکبر محمدزاده، رییس کمیته اخلاق فدراسیون با اعلام این رای نشان داد مسوولان فدراسیون نه به دنبال اجرای پاک فوتبال و اعتلای روح جوانمردی ورزش، بلکه تنها در اندیشه حفظ حاشیه امنیت و سرکوب اعتراض های به حق بوده که خاصه ی این روزهای جامعه ی ایرانی است.
حال روی سخنم با رییس کمیته اخلاق فدراسیون است، همین جناب که پول عدالتش را بر سفره می برد؛ آقای محمد زاده؛
واقعا منظور از "مدرک" چیست؟ چگونه می شود مدرک داشت؟گرفتن فیلم ؟ ضبط صدا؟ این هم که معتبر نیست. شاهد؟ این هم که می توان با استخدام  علی و علی ها جبران کرد!
مگر چندبار دیگر باید پیش بیاید که کاپیتان استقلال توسط عوامل(شما بخوانید برادر داماد) آقایان سر و صورتش کبود شود؟ مگر چندبار دیگرباید در آکادمی به نوجوان تیم های پایه تجاوز شود و آن لیدر بازهم کنار سرمربی دیده شود؟
 چندبار دیگرباید صدای هتاکی سرمربی از میکروفون های کنار زمین شنیده شود؟ چندبازیکن دیگر باید به دلیل کم کاری به تیم های آقای سرمربی بروند تا رییس کمیته اخلاق مجاب شود؟
مخلص کلام اینکه؛
وقتی پدری را مقابل چشمان پسرش می کشند و  آب از آب تکان نمی خورد، وقتی ناظم مدرسه به چند کودک تجاوز می کند و ماست مالی می شود، وقتی می کشند بدون آنکه کسی را یارای اعتراض باشد، چه توقعی از پاکی و پاکسازی؟!؟!
به قول مرحوم حجازی، کجای این مملکت پاک است که فوتبالش پاک باشد!

سعید عبدالمجید
دوازدهم شهریور ۲۵۷۳


۱۳۹۳ مرداد ۳۱, جمعه

تشدید و ادامه تحریم ها تنها آلترناتیو براندازی

مصاحبه ی بایگانی شده مهدی هاشمی با مجری پیشین صدای آمریکا، در پس جلسات محاکمه غیرعلنی وی، زوایای دیگری از لایه های پیچ در پیچ دیکتاتوری جمهوری اسلامی، آنجا که هاشمی در پی مظلوم نمایی های خاصه ی جمهوری اسلامی، یکی به نعل می زند و یکی به میخ رانمایان ساخته است.

بازخوانی این مصاحبه که چکیده آن به طور مفصل در فضای مجازی منتشر شده و دست به دست می چرخد اما، خود نکاتی تیزبینانه برای مردم و حتی اپوزیسیون دارد تا به جای درگیر شدن افکارشان با خیمه شب بازی های حکومت، به سمت و سوی تغییر کلی رژیم گام بردارند.
اگرچه شاید انتشار همین مصاحبه ی بیات شده نیز به بهانه ی وجود نسخه ای از آن در اختیار بازجو و قاضی پرونده، ترفندی از پیش تعیین شده باشد، اما این نیز نمی تواند جذابیت و البته اهمیت نکات مورد نظر را تحت الشعاع خود قرار دهد.
اما نکته اصلی؛
نکته اصلی در مصاحبه ی متهم این روزهای قاضی مقیسه در مواجهه با سوال بیژن فرهودی اما، مربوط به عوامل بازدارنده در به قدرت رساندن جمهوری اسلامی و آلترناتیو به زانو درآمدن حکومت بود، همان جا که هاشمی اگرچه حمایت تمام قد روسیه از ماهیت جمهوری اسلامی را مانع تحقق براندازی می داند، اما در نهایت انگشت هدف را به سوی تحریم های اعمال شده علیه حکومت نشانه می رود و از آن به عنوان تنها آلترناتیو فلج کننده رژیم نام می برد، موضوعی که این روزها حتی به چالشی عمیق میان مخالفان حکومت بدل گشته، نتیجه آن شده که سود جمهوری اسلامی در آن نهفته باشد.
صریح تر آنکه عده ای به اصطلاح متخصص با نقاب روشنفکری، خواسته یا ناخواسته به مخالفت با تحریم ها برآمده و با سپر حمایت از حقوق عامه ی مردم و فشار اقتصادی حاصل از تشدید تحریم ها به قشر آسیب پذیر جامعه که البته اکثریت جامعه ایرانی را هم تشکیل می دهد، آب در آسیاب دشمن می ریزند.
این بی خبری یا به نوعی محاسبه ی اشتباه آنجا نمایان تر می شود که این طیف که متاسفانه با نگاهی سطحی و در مواقعی سخیف، تنها نیمه ی خالی لیوان را از نظر می گذرانند، به جای حل کامل مساله، در پی پاک کردن صورت مساله و یا در بهترین حالت به دنبال مسکن بوده و خود نمی دانند که مخالفت با تشدید و ادامه ی تحریم ها، مصداق بارز دوستی خاله خرسه بوده و در نهایت آسیب بیشتری به جامعه می زند، آسیبی که به تبع آن ریشه ی جمهوری اسلامی را بیش از پیش قوت می بخشد.
اما آیا به راستی حکومتی که کمترین وقعی را برای آزادی بیان، حقوق شهروندی و حتی حس میهن پرستی و ناسیونالیستی قایل است را می توان شایسته ی تعامل یا همکاری قدرت های جهانی دانست؟ آیا حکومتی را که سال ها با استفاده از ابزار رعب و وحشت میان شهروندان، از جمله ضرب و شتم و اعدام های مضحک و متداول در پی بقای بیشتر است، تعامل رواست؟! ولایتی که با صرف هزینه های هنگفت جهت آموزش نیروهای مزدور در به خاک و خون کشیدن هم میهنانمان در پی مانور قدرت است، شایسته ی مماشات است؟
تجربه ۳۵ ساله عمر حکومت نشان داده که همواره مماشات با تحرکات ستیزه جویانه جمهوری اسلامی چه در داخل کشور و چه در منطقه که در پس فشارهای اقتصادی بر دوش مردم، سکوت به همراه داشته، به جز بیشتر بارور شدن این دمل چرکین نبوده و تنها همین تحریم های کمر شکن است که می تواند ریشه ی دیکتاتور را بخشکاند.
توجه و تمرکز به ادامه و تشدید تحریم ها اما آنجا نمود بیشتری پیدا می کند که هاشمی با صراحت از شامورتی بازی ها و دعواهای درون حکومتی سخن به میان می آورد، نمایش های مضحکی که به واسطه ی آن نقطه ی جوش جامعه پایین آمده، شعور سیاسی جای خود را با شور سیاسی عوض کرده و نتیجه آن می شود که بقای رژیم تداوم یابد، شویی که در زمان خاتمی با ظهور پدیده ی شومی به نام اصلاحات، ترور و جنایات فرامرزی را رقم زد و  پس از آن نیز با به راه انداختن شوی جنبش سبز و کلید دار بنفش، بستر ساز تضمین بقای رژیم بوده است.
این اعتراف هاشمی اما به آن معناست که هسته ی مرکزی تفکرات رژیم به حدی از خودباوری رسیده که توانایی سرکوب هرگونه اعتراض و اغتشاشات خیابانی را داشته و پر واضح روشن است که رژیم در طول همه ی این سال ها آنقدر تجهیز شده که با این نسخ، از پای در نخواهد آمد مگر آنکه با تصویری استراتژیک، همسو با جوامع بین المللی، مستمر به دنبال تشدید تحریم ها علیه حکومت باشیم تا در موقع لزوم و پس از سست شدن ریشه ی منحوس دیکتاتوری، ضربه ی نهایی را زده و پایانی باشیم بر سه دهه ایران ستیزی جمهوری اسلامی خمینی. آرمانی که یقینا به جز با ادامه و تشدید تحریم ها علیه جمهوری اسلامی محقق نخواهد شد…
سعید عبدالمجید
جمعه سی و یکم مرداد ماه ۲۵۷۳

۱۳۹۳ خرداد ۲, جمعه

آزادی یواشکی دهن کجی به واژه آزادی!!

این روزها اتفاقاتی در دنیای مجازی رخ می دهد که ارتباط مستقیمی با شرایط اجتماعی در ایران و حقوق شهروندی مردم دارد. این اتفاقات بازتاب گسترده ای در خارج از کشور هم داشته و موافقین و مخالفین خاص خود را به همراه دارد.

تازه ترین این اتفاقات اما، راه اندازی کمپین مجازی “آزادی یواشکی” بوده که سر و صدای زیادی به راه انداخته و موافقان و مخالفان خاص خود را به همراه داشته است. کمپینی که به ظاهر به دنبال بستر سازی آزادی از حجاب در ایران است، غافل از اینکه همین فریاد “خرده آزادی” که البته در همه ی این ۳۵ سال حکومت جمهوری اسلامی وجود داشته، چه خسارات جبران ناپذیری به حقوق شهروندی در داخل ایران وارد می آورد.
ضربه ای که راه اندازی چنین کمپین هایی به همراه دارد، از چند وجه قابل بررسی و تامل است که تاسف بار ترین آن، پایین آوردن توقع مردم نسبت به خواسته هایشان و اغنای روحی آنها در پس همین مثلا اعتراض مدنی و یواشکی خواهد بود!!
تجربه به کرات ثابت کرده جوامعی که با دیکتاتوری دست به گریبان هستند، اگر به جای قدم گذاشتن در جاده ی اصلی اعتراض برای رسیدن به خواسته هایشان، راه میانبر انتخاب کرده و خود را به مصرف مسکن به جای درمان راضی کنند، نتیجه به جز ریشه دار شدن دیکتاتوری نخواهد بود، مساله ای که عینا درباره کمپین آزادی یواشکی صدق می کند.
این اما یک سوی ماجراست، وجه دیگر این معضل ترفندگونه اما، در نهایت منجر به واکنش حکومت و هرچه بیشتر هوشیار کردن دیکتاتور در رابطه با آن مساله خاص است. این روی سکه نیز عینا درباره کمپین تزویر گونه ی به راه اندازی شده مشهود است. گواه این ادعا نیز دستگیری عده ای از جوانان  ایرانی به جرم تهیه موزیک ویدویی در فضای شخصی و کاملا خصوصی است که حتی در صدر اخبار رسانه ها هم قرار گرفت.
و این همان معضلی است که سال ها به عنوان اصلی ترین اهرم عدم موفقیت مردم مطرح بوده، به کرات مورد استفاده قرار گرفته، همچنان تاریخ مصرف داشته و به سود دیکتاتوری جمهوری اسلامی در جریان است.
ساده تر اینکه در همه ی این سال ها، همواره اهرم های متعددی با نام ها و کیفیت های گوناگون مورد استفاده نظام قرار گرفته تا به هر نحوی نقطه ی جوش جامعه را تا آنجا که مورد نظر حکومت بوده پایین آورده و آرام کند. روزی این ابزار برنامه ی 90 است، روزی بخش خارج از گود اخبار شبانگاهی و گاهی هم می شود طنز خبری صرفا جهت اطلاع! حالا اما، فضای مجازی نیز دستاوردی شده تا به واسطه ی چندین مهره ی متصل به نظام که با ماسکی مخالف رژیم در حال جااندازی مقاصد دیکتاتوری هستند، نبض نارضایتی مردم و نقطه مرز بحران برای دیکتاتور، هرچه بیشتر و البته راحت تر آشکار باشد.
یادمان نرود؛
هنوز خیلی از آن روزها نمی گذرد که سیل میلیونی مردم علیه دیکتاتوری جمهوری اسلامی، حضوری یکپارچه در خیابان داشتند، حضوری که به واسطه ی همین ترفند، با خیانت جااندازان از جنس خود نظام(شیخ مهدی کروبی و میر حسین موسوی) به سردی گرایید. هنوز هم می توان به یاد آورد تجمع میلیونی مردم در خیابان پهلوی، مقابل ساختمان اصلی تلویزیون چه رعشه ای بر اندام حکومتیان انداخت، تجمعی که می توانست با تسخیر تلویزیون، رهایی از چنگال دیکتاتوری، انقلاب و در نهایت پیروزی را کلید بزند، اما چه می شود که آن سیل میلیونی و خشمگین به یکباره از همه ی خواسته های خود می گذرند، اغنا می شوند و حتی با احساسی پیروزمندانه و راضی خیابان را ترک می کنند؟!؟!
این به آن معناست، همانطور که آن روز تجمع میلیونی مردم با به سکوت فراخوانده شدن از سوی رهبران خیانت کار جنبش و پایین آمدن نقطه ی جوش مردم، به سردی گرایید، فتنه نام گرفت و در نهایت خفه شد، حالا نیز عده ای خواسته و ناخواسته، تحت نام فعالیت های حقوق بشری در دنیای مجازی، همچون کمپین مضحک ” آزادی یواشکی ” آن می کنند که حکومت می خواهد و به دنبال آن است!
دیگر وجه این جریان که از همه هم خطرناک تر است، استقبال جامعه از این ترفند به ظاهر اعتراضی بوده که هرچه بیشتر حکومت را به سمت و سوی خواسته اش سوق می دهد، چرا که راضی شدن مردم و فرو نشستن خشم شان با همین مثلا کمپین های اعتراضی، هرچه بیشتر زوال آزادی را به همراه خواهد داشت.
اما آنچه نباید از یاد ببریم آن است که اصلا مگر آزادی یواشکی هم وجود دارد؟ آزادی اگر یواشکی باشد که دیگر آزادی نیست! حبس است، خیمه شب بازی است، کی بود کی بود من نبودم است، خر کردن خود به شیوه های کودکانه است، مثل همان حرف ها که در کودکی می شنیدیم و گول می خوردیم، گول خوردنی شیرین و راضی کننده که تنها سودش به سود حاکمان همان دوران، پدر و مادر بود!!!
با این اوصاف آیا این به آن معنا نیست که سر سپردن به آزادی های یواشکی و خرسند بودن از این به ظاهر اعتراض، خود بزرگترین دهن کجی و توهین به آزادی است؟!؟
بیاییم آزادی را کوچک نشماریم، درک کنیم اصل آزادی را و یاد بگیریم جنگیدن برای آنچه حق مسلم ماست.
آری؛ آزادی حق مسلم ماست نه انرژی هسته ای…
سعید عبدالمجید
جمعه دوم خرداد ماه ۲۵۷۳

۱۳۹۳ اردیبهشت ۲۲, دوشنبه

شدت تحریم ها؛ راهی برای نجات ملت از فلاکت

جمهوری اسلامی در آستانه دور جدید توافقات هسته ای با گروه ۱+۵، امیدواری های بسیاری جهت بهبود اوضاع اسفبار خود در سر پرورانده و به دنبال آن است تا بتواند با ادامه ی روند تعلیق تحریم های اعمال شده علیه خود، تحرکات ستیزه جویانه ی خود در منطقه را دنبال کند.

در این میان هشدار ها نسبت به افکار عمومی و نگرش مردم به نتایج به دست آمده در مذاکرات، نقش غیرانکاری را ایفا می کند، چرا که حکومت تهران در طول همه ی این سال ها تلاش بسیاری داشته تا نشان دهد تحریم های اعمال شده علیه ایران، نقش مستقیمی در زندگی روزمره  مردم داشته و فلاکت اقتصادی جامعه که بی شک برگرفته از بی کفایتی مسوولان است را ناشی از همین تحریم ها جلوه داده تا اینبار نیز در حوزه اقتصاد مظلوم نمایی ۳۵ ساله ی خود را به جامعه تزریق کرده و مردم را هرچه بیشتر به سوی سکوت و یا آنچه نامش را اقتصاد مقاومتی گذاشته اند، سوق دهد.
این تحرکات کثیف تبلیغاتی اما آنچنان پر زرق و برق نمود داشته که بسیاری از مردم داخل ایران همه معضلات یا صریح تر، فلاکتی که با آن دست به گریبانند را پیامد تحریم ها دانسته، فارغ از اینکه بدانند واقعا چه مقدار از این فلاکت به تحریم های اعمال شده مربوط است.
این هشدار آنجا بیشتر نمود خواهد داشت که نگاهی هرچند اجمالی به بودجه ی اختصاص یافته ی دولت به ارگان ها و ادارات دولتی مرتبط با فعالیت های تروریستی و دیکتاتوری داشته باشیم. در قالبی ساده تر اینکه کافیست مقایسه ای بین سهم الارث بیت المال در حساب ارگان هایی همچون سپاه و بسیج در پیش از تحریم ها و حالا داشته باشیم و آنجاست که سهل تر از هرزمان دیگر به آن خواهیم رسید که نوک پیکان تحریم ها تنها و تنها خزانه ی بی انتهای ارگان های دولتی، خصوصا ارگان های مرتبط با تسلیحات نظامی را نشانه رفته است، منتها از آنجا که جنایت کاران جمهوری اسلامی در راستای بقای خود به هیچ چیز جز همان بقا فکر نمی کنند، این نقصان و کمبود خزانه، به تبع تحریم ها را از سفره ی مردم دزدیده تا همچنان ورودی خزانه های بی انتهایشان کم و کسری نداشته باشد!
در این میان ذکر یک مثال عامیانه خالی از لطف نیست و آن اینکه وقتی در پس سیر نجومی صعود دلار از ۱۲۰۰تومان به ۴۰۰۰ تومان، پراید ۸-۷ میلیونی که به واقع همین هم بسیار بیشتر از قیمت واقعی می نمود، تبدیل به ۲۰ میلیون تومان شد وتنها دلیل این افزایش قیمت هم تحریم های کمر شکن، عدم واردات قطعات و … عنوان شد، پس از تعدیل تحریم ها چرا قیمت این خودروی غیر استاندارد مورد استفاده ی قشر ضعیف جامعه نزول نکرد؟!
آیا همین مثال ساده گواهی بر این ادعا نیست که حکومت تهران فارغ از هر مساله ای، بیش از هرچیز در تلاش برای پر کردن چاه بی انتهای سازمان های مخوف تروریستی خود از بیت المال بوده و معیشت مردم و اوضاع اقتصادی جامعه، پایین ترین درجه ی اهمیت را داراست؟!
مثال دیگر دراینباره اینکه، چطور می شود علی خامنه ای که در ابتدای سال نو با ترفندی روباه گونه، سخن از اقتصاد مقاومتی به میان می آورد و جامعه را ترغیب به تحمل رنج و فلاکت بیشتر می نماید، حاضر نیست از سهم الارث ۱۰ درصدی بیت رهبری از فروش هر خودروی وطنی چشم پوشی کند؟!؟ آیا اقتصاد مقاومتی تنها برای مردم و در سطح جامعه است و ولا غیر؟!؟!
ذکر همین مثال های ساده و همه فهم می تواند دلیل جامعی بر اثبات عدم تاثیر مستقیم تحریم ها بر نوع معیشت مردم باشد که متاسفانه حکومت با تلاش وافر، آن را وارونه جلوه داده با با اتکا به این پروپاگاندای منحوس، توپ را به زمین حریف انداخته و فلاکت اقتصادی منزجر کننده ی خود را به تحریم ها ربط و بسط دهد.
در این میان آنان که نگاه عمیق تری نسبت به لایه های چرکین نظام جمهوری اسلامی دارند، بر این باورند که وجود تحریم ها و حتی شدت بخشیدن بیشتر به آن می تواند اصلی ترین ابزار برای به زانو درآوردن اصل نظام منحوس جمهوری اسلامی باشد، فرضیه ای که بیش از دیگر فرضیه های براندازی به واقعیت نزدیک است، چراکه در این صورت حداقل مبالغ کمتری از پول این ملت، صرف تحرکات ستیزه جویانه و تروریستی در سوریه، لبنان و فلسطین خواهد شد و بر همین اصل ضعف کلی حکومت پدید می آید.
این سخن به آن معناست که با توجه به رویکرد، کارنامه و تحرکات جمهوری اسلامی، چه تحریم باشد و چه نباشد، چه شدت تحریم ها افزایش یابد یا تعلیق شود، هیچ تاثیری در بهبود فلاکت اقتصادی مردم نداشته و مازاد این سرمایه ی به حق مردم، صرف فعالیت ها و عملیات های تروریستی در منطقه شده که به تبع آن قدرت نظام آخوندی را به همراه خواهد داشت.
با این اوصاف باز هم تنها تحریم است که به عنوان قوی ترین آلترناتیو مطرح بوده و می تواند نابودی جمهوری اسلامی را سرعت بخشیده تا پس از آن، سرزمین ایران که سرشار از منابع غنی زیرزمینی است، بتواند در لوای حکومتی آزاد و دموکرات، به دور از هرگونه تحرکات تروریستی و دیکتاتور موابانه، به سوی دموکراسی قدم برداشته تا شاید پس از سال ها تیره روزی، این سرزمین به آنچه حق واقعی و لیاقت این آب و خاک است برسد…
سعید عبدالمجید
بیست و دوم اردیبهشت ۲۵۷۳