۱۳۹۳ مهر ۷, دوشنبه

جمهوری اسلامی در مدینه هتل می سازد، موش ها در تهران!

تهران آلوده ترین شهر خاورمیانه، پر از سرب و آلاینده های بیمارگونه، از همان ها که سرطان به رگ و خون زن و مرد می اندازد، پر از پارازیت و فرکانس آلوده، از همان ها که سرطان به تن زن و مرد می اندازد، پر از نیروی امنیتی، از همان ها که باتوم و افشره فلفل نثار جان و تن پیر و جوان می کند، به همه ی این ها حالا موش های عظیم الجثه نیز اضافه شده تا طاعون هم زینت بخش جان و تن ایرانی باشد!! 


موش هایی که تعداد آن ها به گفته منابع مختلف بالغ بر ۵۰ میلیون بوده و با عنایت به فرمان رهبر معظم انقلاب (!) پر تلاش در پی زاد و ولد هستند، اگرچه به ادعای مديرعامل شرکت ساماندهی صنايع و مشاغل شهرداری تهران وجود این تعداد موش در شهر تهران کاملا غيرواقعي است و در اين مدت هزاران نفر در تهران زحمات شبانه روزی برای حذف اين جانوران کشيده‌اند و اين در حالی است که فعاليت‌های  ما در اين زمينه مبتنی بر آخرين يافته‌های علمی و دانشگاهی و تجربيات روز دنياست. گواه ادعای این مسوول شیفته ی خدمت نیز چنین بوده که  در سال گذشته در شب‌های احيا گزارشات زيادی را از سامانه ۱۸۸۸ در زمينه وجود موش در خيابان‌های تهران داشته، اما امسال تعداد اين پيام‌ها به شدت کاهش پيدا کرده بود.
این اما فقط یک روی سکه ی ایران است، همان رو که پر از درد است و بی درمانی مشتی مردم که سردرگریبان گرفتاری های روزمره، در پی هم می لولند به دنبال روزی.
اما آن طرف چیست؟  روی زرق و برق دار کجاست؟ آن روی سکه اما آنجاست که سرمایه این مرز و بوم، همان که می گویند بیت المال است، همان که سهم من و توست و قرار بود که بیاید سر سفره هایمان، همان که از سر سفره هایمان دزدیده شد تا خرج طلایی تر شدن عتبات عراق شود، همان که در پس زرین تر شدن گنبد طلایی اش، گنبد پیشین به تهران عودت داده شد تا دخل دکانی شود برای مرمت حرمی دیگر!!
آن روی سکه سرزمین پارس همان است که ایران مدرن و رنگین، در پس بی کفایتی حکومت، تنها رنگش، غم و اندوه از برای افیون و مخدرات باشد و لبنان و فلسطین و سوریه جان بگیرد از این دیکتاتوری.
با همه ی این اوصاف رشد تصاعدی امامزاده ها و بقعه های نوظهور هم تکراری شده و اهمیتش چندان به چشم نمی آید، ضمن اینکه این همه امامزاده، این همه متبرکه، این همه زیارتکده، چرا " امامزاده بیژن" سهمی نخورد از پول نفت سفره ی ما؟!؟!
در این بلبشوی موش و فرمان رهبر و مرمت عتبات اما، به تازگی خبری منتشر شده که تاسف بار و قابل تامل است.
خبر تازه این است: 
قرارداد ساخت یک آشپزخانه مرکزی با ظرفیت ۵۰ هزار نفر در زمینی به مساحت ۱۰ هزار متر مربع در مکه امضا شد. با توجه به توسعه اطراف مسجد النبی در مدینه منوره و محدودیت های جدی در خصوص کمبود هتل برای اسکان زوار، در این سفر مذاکرات به منظور ساخت یک مجموعه اقامتی با ظرفیت سه هزار اتاق و گنجایش هفت هزار زائر در مدینه منوره انجام شد.به گفته رییس سازمان حج و زیارت این مجموعه اقامتی با مشخصات فنی مد نظر سازمان حج و زیارت احداث خواهد شد.
وای بر ما، وای بر ما که هر روز کودکان کار با انواع و اقسام بیماری های روحی و جسمی را سر هر چهار راه می بینیم و انتظار فرج از نیمه ی شعبان می کشیم! وای بر ما که فساد خانواده از برای فقر را می بینیم، می بینیم اما نمی بینیم و وقت اذان صلوات می فرستیم و شیطان را لعنت می کنیم!
وای بر ما که دزدی می بینیم و سکوت می کنیم! درد می بینیم و سکوت می کنیم! جنایت می بینیم و سکوت می کنیم! به جای اعتراض به تماشای اعدام می رویم تا روشنفکری و اعتراض مجازی مان رونق بخش فضای مجازی باشد!!
سرزمینمان به یغما رفت و ککمان نگزید، سهم مان از دریای خزر به حداقل رسید و دم نزدیم، تحریم های ویرانگر اقتصاد کشور را فلج کرد و باز هم روزه ی سکوت گرفتیم.
دغدغه مان شده محرم، ماه پیروزی خون بر شمشیر، شده نذری دادن برای حسین از برای چشم هم چشمی مذهبی، بی خبر از آنکه  آنجا، آن گوشه، کمی آنطرف تر از انسانیت، موش ها در تهران هتل می سازند و طاعون ارمغانشان، جمهوری اسلامی در مکه و مدینه هتل می سازد و ارمغانش...؟؟؟

سعید عبدالمجید
سه شنبه هشتم مهرماه ۲۵۷۳

۱۳۹۳ شهریور ۳۰, یکشنبه

امر به معروف انصار حزب الله، تعرض به ناموس ایرانی !

آن ها که سن و سال بیشتری دارند خوب یادشان هست سیل موتورسواران چماق به دست و اورکت به تن را، همان ها که افراط وار در پی سرکوب عقده های درونی شان در قاب وفا به مذهب رادیکالی، شهر را مزین می ساختند به دست های رنگ کرده، سرهای تراشیده شده و شلوار جین های دریده شده و ...


آن روزها جوانان برومند ایرانی همه ی، تمرکزشان به حفظ تمامیت ارضی این گربه ی دوست داشتنی معطوف بود، غافل از اینکه دشمنی به مراتب خطرناک تر، ذره ذره جان می گیرد تا بدرد سینه ی بازماندگان و خواهران و مادرانمان را !!
حالا در آستانه ی سالگرد تعرض نظامی به ایران، حمله دیگری در راه است! تعرضی که نشانه رفته ناموس ایران را!!
حالا قرار است گروهی مزدور افراطی با تعصبات تازی موابانه ی خود، رادیکال تر از قبل، یاغی گری را در قالب قانون فرود آورند در تن زنان و دختران سرزمین من!! و تاسف بار اینکه بازهم همه نظاره گریم و مسکوت!!!
سکوتی جانکاه که بی بلانسبت، برگرفته از تزریق افیون بی قیدی در تمام این سال هاست. تزریق افیونی که ایرانی شهره به دلاوری را در پس ارتزاق چشم و هم چشمی به عنصری خنثی و بعضا بی قید مقابل سرکوبگری تبدیل ساخته است!
به راستی مارا چه شده است؟ چه برسرمردم من آمده است؟ این همه سکوت چه معنی دارد؟ آن عرق مثال زدنی پارسی کجاست؟؟
از چه روی است که فقط نظاره گر شده ایم؟ چطور شد که از پس هر قانون منحوسی در ایران، جوک می سازیم و لطیفه اش می کنیم؟؟ لطیفه می سازیم و خود را مضحکه می کنیم، آری، خود را مضحکه می کنیم چراکه در پس همه ی این دردها، پشت نقاب روشنفکری در فضای مجازی و داخل تاکسی و صف اتوبوس قایم شده ایم!!
و ای وای از این نظاره کردن، نفرین بر همه ی روشنفکری رسانه ای که پشت لپ تاپ و کامپیوتر گریبانمان را گرفته است. نفرین بر آن روحی که وقت تماشای بی قانونی، به جای اعتراض سکوت کرده و موبایل به دست در اندیشه انتشار آن در توییتر و یوتوب و فیس بوک ذوق مرگ می شود!!
نفرین بر ما که غم زندگی مان ارتقای سیستم عامل، تبلت مدرن تر و چشم و هم چشمی تکنولوژی است، البته این همه ی غم نامه ی این روزها نیست، چراکه در مقیاسی بزرگتر، پز آهن کورمان کرده، جان می کنیم و می دهیم تا زرق و برق اتوموبیلمان کور کند چشم دوست و فامیل و همسایه را !!
آن طرف تر اما، آن سوی میدان، همان جا که روزگاری نمایشگاه اتوموبیل سورتمه زبانزد بود از برای حضور سلطان فوتبال، همان که حالا خوشحال از سلامت تعمیر پروستات رهبر، بعد از عیادت از دیکتاتور، مصاحبه پشت مصاحبه می کند!!
آنجا، همان گوشه، مرکب وحشت ایستاده با سرنشینانی وحشت آور تر تا زنان و دختران ایرانی را به جرم زیبایی و خوش تیپی بی آبرو کند!! آنجا که جیغ وحشت دختر ایرانی شنیده می شود و هموطن من مسخ شده در سکوت، نظاره می کند، نظاره می کند چون ترس وجودش را فرا گرفته، چون حالا شجاعت و روشنفکری اش تنها در دایره ی دنیای مجازی خلاصه شده و دیگر هیچ!! چون حالا پارک های شهر من مملو از ساقی های افیون سنتی و شیمیایی شده تا خفگی را تزریق کند به جان و تن جوانی که دغدغه اش خماری یا پیدا کردن ساقی خوش انصاف از برای یافتن جنس ناب و ...
و این سرخوردگی نفرت انگیز حاصل فراموشکاری سال های سال ماست، آنجا که خوش خیال از حضور سید فاطمی دل به اصلاحات دیکتاتوری بستیم، همان جا که بعد از نا امیدی از خاتمی، سرخوش از بی خردی و فراموشی دوران سیاه گذشته، میر حسین موسوی و شیخ مهدی کروبی جان تازه دمیدند به رگ آزادی تا آن شود که اصلاح طلبان در کمین نشسته آرزویش را داشتند، آرزویی که در اثنای آن، من و تو و مردم خس و خاشاک شدند و مرتد، چنان که سرب و گلوله لایق گلویشان باشد و آنان که رهیده بودند از سرب و گلوله، راهی حصر و زندان و سیاه چاله های رژیم شوند...
و ما ماندیم و همان فراموشی های چند گانه و رسوخ کرده در تن و جانمان، آنقدر فراموشکار که تا جیغ بنفشی شنیدیم یادمان رفت ندا و سهراب و همه ی آنان که جان دادند از برای شور سیاسی ما!!
فراموش کردیم که کلید دار بنفش همان است که در مقام رییس شورای امنیت ملی کشور، فرمان کشتار کوی دانشگاه را صادر کرد، همان است که به صراحت از اعدام و کشتار گفت و ...
البته اینطور هم نبود که مبارزه ای نباشد، چرا بود، آن هم مبارزه ای شگرف همچون تبدیل واژه ی " روحانی مچکریم " به جوک و لطیفه!
روحانی را جوک کردیم، از گرانی پسته جوک ساختیم، نرخ نجومی پراید را لطیفه کردیم برای پیامک بازی های عقده گشایانه مان، سبد کالا، این ننگ برگرفته از بازسازی غزه و لبنان و عتبات عراق را دست آویز محفل های شادیمان ساختیم تا مثلا مبارزه کرده باشیم، بی خبر از آنکه خودمان جوک شده ایم، آنقدر جوک و لوده که عبدالحمید محتشم دبیر کل انصار حزب الله، با گستاخی هرچه تمامتر از ضرب و شتم و رعب و وحشت خواهرانمان سخن بگوید و چشم در چشم بیننده ایرانی، از دریدن ناموسمان بگوید وتنها آهی بکشیم از سر سکوت!!!
از دریده شدن ناموس ایرانی گفتم، دریده شدن؟ چه دریدنی؟ بی خیال بابا، محرم در راه است، ماه خون و شمشیر، همان که اسلام را زنده نگه داشته است. راستی هیات شما کجاست؟؟ علامت محله تان چند تیغه است؟ هیکلی خریده ای؟ آخ که چه حالی می دهد تماشای دوست و آشنا که زل زده به هیکل ترمیناتورت...
سعید عبدالمجید
۳۱ شهریور ماه ۲۵۷۳

۱۳۹۳ شهریور ۲۵, سه‌شنبه

۹۰منصف، ۹۰ کاسب، ۹۰ ابزار سیاسی !

این روزها برنامه ۹۰ تبدیل به مخاطب خاص غالب ایرانیان اعم از فوتبال دوستان و آنها که محلی از اعراب و ردپایی در فوتبال ندارند شده، برنامه ای که حالا پس از نزدیک به دو دهه پخش پرفراز و نشیب تبدیل به چالشی وسوسه انگیز و جذاب برای همه ی اقوام ایرانی شده است.


برنامه ای که یقینا آن روزهای ابتدایی تولد با لوکیشین کاملا معمولی و ساده و مجری تکیده و کم نام و نشانش که به پشتوانه ی اطلاعات فوتبالی و فن بیان فوق العاده اش با لقب بانک اطلاعات فوتبال مفتخر به دریافت مجوز برنامه ای ۹۰ دقیقه ای شده بود، هرگز فکر نمی کرد برنامه اش عمری دو دهه ای را پشت سر بگذارد  و روزی تبدیل به پر بیننده ترین برنامه صدا و سیمای ایران شود.
با این وصف بود که همه ی عوامل در کنار ضریب هوشی بالا و پشتکار مثال زدنی عادل فردوسی پور، چنان دست به دست هم داد تا برند ۹۰، گرانترین برند جدول جام جم باشد، برندی که در پس هر مناسبتی با ویژه برنامه های متناوب، ریشه اصلی ۹۰ را بارورتر می کند.
حالا اما این برنامه آنقدر کاریزما دارد که بتواند به راحتی حتی گریبان سرمربی تیم ملی را گرفته و چشم زهره برود! حالا همان مجری ترکه ای و نحیف شهرت و قدرت را به حد اعلی در اختیار دارد، آنچنان که مجری اش از هر آکتور سینما یا ورزشکاری مشهورتر بوده و آنچنان قدرتمند که حتی سرمربی تیم ملی هم با تعامل با او و برنامه اش برای خود، حاشیه امنیت می خرد.
در این بین سیر تکامل برنامه ۹۰ را می توان در سه دوره زمانی خلاصه کرد، دوره هایی که هرکدام به فراخور حال خود این هیولای چند سر جذاب و خواستنی را آب و نان داده است.
دوره اول از آن روز که برنامه ای نوپا، بی تجربه و در قابی ۹۰ دقیقه ای تنظیم شده بود و تنها به مسایل داخل مستطیل سبز اختصاص داشت، برنامه ای خنثی و کاملا فوتبالی که نهایت حاشیه اش به اشتباهات داوری و نقد و بررسی عملکرد داوران خلاصه می شد.
دوره دوم اما، دایره اختیارات ۹۰ همسو با مدت زمان برنامه، بیشتر شد و این بساط آنچنان پهن گسترانیده شد که ناپیدا، رنگ و بوی سیاست پیرامونش را گرفت تا ابزار تنظیم نقطه ی جوش مردم شد.
دوره سوم نیز آنجا ادامه یافت که دیگر نه تنها خبری از محدودیت زمانی و کلامی نبود، بلکه ناپیدا تبدیل به قویترین ابزار مالی و معنوی رژیم جمهوری اسلامی شده است!! نگاهی اجمالی به آرشیو یکی دوسال اخیر این برنامه و البته اعتراضات تنی چند از بازیکنان و مربیان، خود نشان از پروپاگاندای ۹۰ به آن معنی است که  واقعیت ها به طور گزینشی بیان و بازنمایی می شوند(درحالی که نادرستی آن برگوینده روشن و آشکار است) تا از سوی مخاطب، واکنش و رفتاری احساسی و نه آگاهانه وخردمندانه سربزند. نتیجه این امر،  تغییر گرایش دلخواه به سوی هدفی است که برای مخاطب هدف گیری شده و به منظور پیشبرد یک برنامه سیاسی، درنظرگرفته شده است.
گواه این ادعا نیز سخنان و محاوره های جامعه ی ایرانی پس از هر دوشنبه و پخش برنامه ۹۰ است. محاوره هایی نظیر: " واقعا کی پشت عادله؟" ، " دم عادل گرم، چه کرد با مجلس!" ، بابا چه می کنه این پسر، هرچی دلش خواست نثار آخوندا کرد" و ...
واین همان چیزی است که جمهوری اسلامی را خوش آمده و رانت آن را نیز به عادل پرداخت کرده است. در واقع عادل فردوسی پور و برنامه اش خواسته یا ناخواسته تبدیل به اصلی ترین ابزار پایین آوردن نقطه جوش جامعه ایرانی شده است، آنجا که هر دوشنبه با متلک پرانی های خاصه ی برنامه اش، دل مردم را خنک می کند تا مردم خنک شده با دلی سرشار از یخ در بهشت از صبح سه شنبه، جای بیشتری برای به دوش کشیدن و تحمل دیکتاتوری داشته باشد!!
البته این خوش خدمتی ناخواسته و شاید هم خواسته(!) عادل بی جواب هم نمانده است، چراکه مجری محجوب و ماخوذ به حیای آن سال ها، رانت این ابزار شدن را آنجا گرفته که حتی در تعیین خط مشی و بعضا تجارت های سرمربی تیم ملی هم یک پا شریک است، بدون اینکه آب از آب تکان بخورد!! اگرچه نباید هم اتفاقی بیفتد چراکه عادل خان ساده و شاید هم خیلی زرنگ، پیش از این مالیات تجارت ورزشی این روزهایش را با تریبون خوش خط و خال و تیزش به مقامات پرداخته است!
حال سخن اینجاست، در تمام این سال های اخیر، برنامه ۹۰ چه باری از دوش فوتبال، حاشیه های ویرانگر و بعضا افشای فساد فوتبال برداشته است؟؟ جواب یقینا هیچ است!! آنجا که در پی افشا و رسوایی فساد در داوری نتیچه به آنجا ختم شد که آیین نامه ای تصویب که در پی آن حتی کوچکترین اعتراض به شائبه ها و حتی اشتباهات سهوی داوران، تبعاتی چون جریمه های سنگین ریالی ومحرومیت های سنگین دوری از میادین را به همراه داشته است.
آری؛ این " هیچ " اصلی ترین دستاورد برنامه ای است که رخی بسیار فریبنده و درخشان داشته و هر دوشنبه چشم نواز میلیون ها میلیون میخکوب پای تلویزیون است...

سعید عبدالمجید 

۲۵ شهریور ماه ۲۵۷۳

۱۳۹۳ شهریور ۱۲, چهارشنبه

فوتبال پاک، مافیا، کمیته اخلاق فدراسیون !!

پس از پایان جام جهانی و خاموش شدن تنور هیجان ها، کاپیتان تیم ملی که در نیمه های فصل گذشته از استقلال جدا شده بود، لب به سخن گشود و بسیاری از پشت پرده های چرک فوتبال ایرانی، خاصه فعالیت های پنهان امیر قلعه نویی را آشکار کرد.


مصاحبه هایی که با تایید بسیاری از بازیکنان پیشین استقلال از جمله مهدی رحمتی، امین موسوی، احمد جمشیدیان و ... تبدیل به هجمه ای علیه سرمربی موفق و البته محبوب آبی های پایتخت شد، هجمه ای که پس از انتشار گسترده در رسانه ها با واکنش و شکایت متقابل قلعه نویی و باشگاه استقلال از مدعیان فساد سرمربی همراه بود.
تبعات این رد و بدل شدن شکایت ها اما آن بود که هردوطرف ماجرا، تلاش مضاعفی برای متقاعد کردن افکار عمومی به تبرئه خود و تخطئه ی دیگری به خرج داده و فضای رسانه ای را صحنه ی تاخت و تاز خود کرده و هر روز حمله ی یکی به دیگری با سخیف ترین واژه ها تیتر برجسته ی روزنامه ها بود و کار را به آنجا رساند تا مراجع رسیدگی به چنین تخلفاتی با ورود به این مساله، پیگیر ماجرا شوند.
حکم برائت قلعه نویی از اتهامات وارده از سوی کمیته ی اخلاق فدراسیون اما، جالب ترین نکته ی اتفاق افتاده در این ماجراست ! آنجا که کمیته ی اخلاق به واسطه ی عدم مستندات و مدارک کافی از سوی شاکیان، سرمربی استقلال را مبرا از هرگونه رابطه مشکوک دانسته و فقط به پرهیز وی به رابطه با افراد غیر فوتبالی بسنده کرده است!!
حکم کمیته ی اخلاق، آنجا بیشتر جلب توجه می کند که پیش از این هم با افشای فساد گسترده در داوری توسط علی دایی که خود نیز با شائبه های بسیار فساد رو به رو است، علیرغم همه ی تبلیغات فدراسیونی ها جهت مبارزه با این معضل، کاررا به آنجا رساند که با ماست مالی کردن اصل ماجرا و پاک کردن صورت مساله، پرتقال فروش را تنبیه کردند، البته بدون اینکه او را پیدا کنند!!!
آن روزها نیز افراد زیادی با شعار و تبلیغ بسیار، پاکسازی جامعه داوری را در بوق و کرنا کردند و وعده ی مبارزه با فاسدان این خانواده دادند اما در عمل شاهد آن بودیم که با استخدام افرادی به نام کارشناس، آیین نامه ای تنظیم و اجرایی شد که به واسطه ی آن، ضمانت اجرایی هرچه بیشتر فساد در داوری را به همراه داشته باشد و نتیجه آن شد که در همین هفته های ابتدایی لیگ با اشتباهات فاحش داوری رو به رو شدیم که یقینا نقش تعیین کننده ای هم در نتایج بازی ها داشت.
این در حالی است که کوچکترین اعتراض نسبت به این اشتباهات بعضا بودار و بحث انگیز، جریمه های چند میلیونی و محرومیت های سنگین برای معترضین به این موضوع را به همراه داشت.
درواقع اینطور به نظر می رسد که اصل قضیه آن بود که افرادی معلوم الحال با سر دادن شعار های دهان پرکن و پر طمطراق نسبت به پاکسازی فوتبال، افکار جامعه را منحرف ساخته، به جای برچیدن فساد، بستری مهیا ساختند که به واسطه آن اندک فاسدان سیاه جامه ی مستطیل سبز، با حاشیه امنیت بیشتری ادامه راه دهند. دقیقا همچون اتفاقی که درمورد پرونده فساد سرمربی و وکیل تام الختیارش روی داده است.
پرواضح برای آنان که حتی دستی از دور بر آتش فوتبال دارند مشخص است که متاسفانه فوتبال ایران سال های متمادی است که در هزار لایه ی پشت پرده اسیر شده و یارای ایستادن مقابل آن را ندارد.
آنها که از جنس فوتبال هستند نیک می دانند که بسیاری از نتایج، بیرون از مستطیل سبز رقم خورده و اتفاقات بسیاری در رد و بدل شدن امتیازات دخیل است اگر چه این هرگز به آن معنا نیست که همه ی ارکان این فوتبال را نشانه رویم چراکه چه بسیار بازیکنان و مربیانی که حاضر نشدند شرافت خود را به حراج گذاشته و اسیر این هزار لای چرک و دور از مرام و مسلک فوتبال شوند، شرافتی که تاوان آن را با گوشه نشینی و دوری از دنیای فوتبال دادند. نگاهی اجمالی به چرخه ی مربیان در ادوار چهارده گانه ی لیگ برتر و دور تسلسل مربیان، فارغ از کارنامه و عملکرد تیم های تحت هدایتشان که همواره نیمکت تیمی در اختیارشان بوده، گواه این ادعاست.
درواقع علی اکبر محمدزاده، رییس کمیته اخلاق فدراسیون با اعلام این رای نشان داد مسوولان فدراسیون نه به دنبال اجرای پاک فوتبال و اعتلای روح جوانمردی ورزش، بلکه تنها در اندیشه حفظ حاشیه امنیت و سرکوب اعتراض های به حق بوده که خاصه ی این روزهای جامعه ی ایرانی است.
حال روی سخنم با رییس کمیته اخلاق فدراسیون است، همین جناب که پول عدالتش را بر سفره می برد؛ آقای محمد زاده؛
واقعا منظور از "مدرک" چیست؟ چگونه می شود مدرک داشت؟گرفتن فیلم ؟ ضبط صدا؟ این هم که معتبر نیست. شاهد؟ این هم که می توان با استخدام  علی و علی ها جبران کرد!
مگر چندبار دیگر باید پیش بیاید که کاپیتان استقلال توسط عوامل(شما بخوانید برادر داماد) آقایان سر و صورتش کبود شود؟ مگر چندبار دیگرباید در آکادمی به نوجوان تیم های پایه تجاوز شود و آن لیدر بازهم کنار سرمربی دیده شود؟
 چندبار دیگرباید صدای هتاکی سرمربی از میکروفون های کنار زمین شنیده شود؟ چندبازیکن دیگر باید به دلیل کم کاری به تیم های آقای سرمربی بروند تا رییس کمیته اخلاق مجاب شود؟
مخلص کلام اینکه؛
وقتی پدری را مقابل چشمان پسرش می کشند و  آب از آب تکان نمی خورد، وقتی ناظم مدرسه به چند کودک تجاوز می کند و ماست مالی می شود، وقتی می کشند بدون آنکه کسی را یارای اعتراض باشد، چه توقعی از پاکی و پاکسازی؟!؟!
به قول مرحوم حجازی، کجای این مملکت پاک است که فوتبالش پاک باشد!

سعید عبدالمجید
دوازدهم شهریور ۲۵۷۳