۱۳۹۲ بهمن ۱۶, چهارشنبه

نسل سوم اپوزسیون،استخوان در گلوی جمهوری اسلامی


سی و پنج سال از انقلاب ۵۷ گذشت تا امروز، ایرانی که با اتکا به تلاش ها و خدمات رضا خان بزرگ در کمترین زمان ممکن توانست پله های ترقی و بزرگی در دنیا را بپیماید، با سرعتی ما فوق تصور تبدیل به ویرانه ای شود که جز بوی خون و خیانت چیزی از آن تراوش نشود!
نکته ی مقابل این تحرکات خیانت آمیز اما، اپوزیسیون مخالف نظام بوده که متاسفانه در طول این سال ها هرگز نتوانسته آنطور که بایسته ی چنین شرایطی است، مقابل تحرکات خیانت آمیز سران جمهوری اسلامی قد علم کند.
البته این عدم بهروزی نه به آن معنا که جمهوری اسلامی توانسته مقابل طرح ها و برنامه های اپوزیسیون تاب بیاورد، بلکه این فقدان برگرفته از عدم اتحاد، همفکری و تنوع افکار در میان طیف های مخالف جمهوری اسلامی بوده است.
درواقع در این سال ها عواملی چند در عدم موفقیت اپوزیسیون نقش داشته که مهمترین آن شیوه ی مبارزاتی علیه جمهوری اسلامی و نبود اجماع نظر در این رابطه میان مخالفان بوده است.
این در شرایطی است که تا پیش از طرح ریزی اپوزیسیون داخلی از سوی رژیم ولایت فقیه، اتفاق نظر میان مخالفان بیشتر بود و صریح تر آنکه اپوزیسیون یک دست تری وجود داشت، اما تبعات طرح ( ترفند ) اپوزیسیون داخلی که از زمان ریاست جمهوری محمد خاتمی در سایه ی گفتگوی تمدن ها کلید خورد، بیش از همه گریبان مخالفان را گرفت تا شکاف بیشتری میان اپوزیسیون ایجاد شود!
پس از آن اما، هرروز شکاف میان اپوزیسیون نمود بیشتری پیدا کرد تا طرح پلید جمهوری اسلامی، خواسته یا ناخواسته جواب داده و آن شود که مدنظر بیت رهبری و مریدان سینه چاک خیابان پاستور بوده است!
اپوزیسیون که پیش از آن با سردرگمی رهبری قاطع دست به گریبان بود، به یکباره رهبران تازه قد علم کرده ای پیدا کرد که به دنبال تمامیت خواهی مقاصد شخصی، بیش از پیش به بدنه ی اپوزیسیون ضربه وارد آوردند.
در این بین عواملی هم در تولد رهبران رنگارنگ احزاب دخیل بود که طرح تروریستی قتل های زنجیره ای، نمونه ی بارز آن است چراکه از آنجا بود که ردپای مهره های اپوزیسیون مدنظر جمهوری اسلامی، یک به یک به اروپا و آمریکا باز شد تا سینه چاکان دیروز، درقاب مخالفان ولایت فقیه، ژست روشنفکری گرفته، رسوخ کنند در اپوزیسیون تا این بدنه ی نحیف، رنجورتر از قبل آسیب پذیر نشان دهد.
حضور شاهزاده رضا پهلوی و آغاز فعالیت های پررنگ سیاسی اما در این میان می توانست آلترناتیو موثری در بازیابی اپوزیسیون و حتی بستری مناسب برای ضربه زدن به جمهوری اسلامی پدید آورد.
حضور شاهزاده در راس هرم اپوزیسیون امید ها را زنده، روحیه ها را شاداب و انگیزه ها را دو چندان ساخت تا تلاش ها علیه جمهوری خائن اسلامی دو چندان شود اما امان از دوستی های خاله خرسه، همان ها که کاسه ی داغ تر از آش شدند تا به خیال خام خود مشاوران راه آزادی ایران باشند در کنار شاهزاده.
عملکرد شاهزاده اما در این میان آنقدر احساسی، توام با اعتماد کاذب به عده ای مثلا مشاور، کار را به آنجا رساند تا برگ برنده ی اپوزیسیون هم نتواند کاری از پیش برده و رویاها، سراب گونه رنگ ببازد.
پس از آن شورای ملی ایرانیان متولد شد و در ادامه تئوری های قابل قبولی هم ارایه گشت، اپوزیسیون در قالب طیف ها و گروه های باتجربه و جوان کنار هم  گرد آمدند تا دوباره امیدها جان بگیرد. خیال آزادی زیباترین خیالی بود که فضای جامعه ی ایرانی را پرکرده بود اما باز هم همان منیت ها و خرده انگاری افکار تازه باعث شد تا راه ها و شیوه های نسل نو اپوزیسیون زیر چرخ های دور تسلسل ۳۵ ساله نادیده گرفته شده و این خیال نیز همچون قبل به سردی گراید.
اینبار اما نا امیدی ها رنگ و بویی تازه داشت چراکه شاهزاده نیز بر حسب همان رویکرد احساسی، به مهره های اپوزیسیون داخلی(همان ترفند جمهوری اسلامی) همان ها که تا دیروز از توبره می خوردند و امروز از آخور، دل بست و یارانی که سال ها تمام قد در صف حامیان خاندان پهلوی بودند را نادیده انگاشت!! و همین شد که یک یک اعضای هسته ی اصلی شورای ملی که جملگی ارادت دیرینه به خاندان پهلوی داشته و گوشت و استخوانشان هم دشمن جمهوری اسلامی، عطای کار را به لقایش بخشیده و گوشه گیری اختیار کردند!!
حالا اما، جریان دیگری در آغاز کلید خوردن است. جریانی تازه با رنگ و بویی تازه تر. حالا نسل سوم اپوزیسیون تشکیل شده از جوانانی که خود زخم خورده از جنایات جمهوری اسلامی بوده و همچنان داغ زخم های دیکتاتوری را یدک می کشند در پی طرح ریزی هسته ی اصلی مبارزه علیه دیکتاتوری ولایت فقیه، مبارزعلیه اصل نظام آخوندی بوده و با ایمان راسخ به این هدف، به دور از منیت ها و خواست های جاه طلبانه ی شخصی، تنها به این می اندیشد که ذره ذره ریشه گرفته و این ریشه، تیشه ای قوی باشد بر چنگال خونین اشغالگران سرزمین مادری پارس.
نسل سوم اپوزیسیون نه به دنبال قدرت است و نه شهرت، نه مقام می خواهد و نه ادعای دولت موقت در سر می پروراند. جوانان اپوزیسیون به دنبال اعتلای نام مقدس ایران و به اهتزاز درآمدن پرچم واقعی آزادی در سرتاسر ایران، در کنار همه ی اقوام چندگانه در لوای ملیت ایرانی و در پی رفراندومی آزاد است.
و بر همین اساس حالا نسل سوم اپوزیسیون حرف دارد، فریاد دارد، عزم را جزم کرده که فریاد بزند، مبارزه کند و مبارزه کند تا سرزمینش دوباره نفس آزادی بکشد.
حالا نسل سوم اپوزیسون حرف دارد، با آنان که ۳۵ سال مبارزه ای تئوریک مبتنی بر مماشات داشتند، آنان که جنس جمهوری اسلامی را نمی شناسند و فقط شنیده اند، آنان که دفترچه بسیج اقتصادی را ندیده اند، آنان که صدای آژیر قرمز لرزه به تن کودکی شان نینداخت، همانان که هنوز هم نمی دانند گشت ثارالله چه بود و رنگ سبز لباس کمیته ای چی چه دلهره آور! همان ها که امروز هم بدبینی به نسل سوم اپوزیسیون و طرح هایش را هم باعث شده اند!
حالا معتقدیم با احترام به همه ی تجربه پس داده های اپوزیسیون، با تعظیم به همه ی مرارت ها و مشقت هایی که با تجربه های  اپوزیسیون متحمل شده اند، میدان را به نسل تازه به امانت سپرده تا راهی را که آنان شروع کرده اند به پایان رسانیم. حالا وقت آن است که تجربه مندان اپوزیسیون همچون دونده های دوی چهار در چهارصد متر، نیمه ای از راه را نیز به نیروی تازه نفس اپوزیسیون سپرده تا با توانی بیشتر، جلو ببریم آنچه را که آنان آغاز کرده اند، که تنها حمایت و تجربه ی آنان است که می تواند کمک راه این روزهای ما باشد.
باورمندی ها هم از آن حکایت دارد که اپوزیسیون دهه سومی به هدف نزدیک تر است چراکه ما زبان جمهوری اسلامی را بلدیم، چراکه می دانیم ادبیات از نوع ولایت فقیه باید چگونه باشد، ما بلدیم با همان زبانی که زخم خورده ایم، زخم بزنیم.
ما جنس مردم داخل را هم خوب می شناسیم، حس و حال و شور آنها را می شناسیم، ما نبض مردم را در دست داریم و ایمان داریم که سرزمین مان اگر یکبار تاوان آزادی با جان دهد، صدبار بهتر از آن است که هرروز ذره ذره بمیرد و آب به آسیاب اشغالگران سرزمینمان بریزد.
نمونه ی بارز این شناخت نیز دفاع تمام قد از تحریم های اعمال شده علیه ایران است. وقتی فریاد می زنیم تحریم ها علیه جمهوری اسلامی پلی است به سوی رهایی، به این دلیل است که می دانستیم تحریم، پاشنه ی آشیل حکومت است، می دانیم حکومت حتی برای تهیه ی سبد کالایی توهین آمیز، راهی به جز تسلیم مقابل دموکراسی ندارد.
در سوی مقابل، جمهوری اسلامی نیز نیک می داند که تنها موج سوم اپوزیسیون است که می تواند پایه های دیکتاتوری اش را ویران کند، او خوب می داند که نقشه هایش را از خودش بهتر می دانیم و آنقدر ماربچه به خوردمان داده که خود اژدهایی شده ایم برای دریدن دیکتاتوری اش.
جان کلام اینکه؛
نسل سوم اپوزیسیون می داند که چگونه جمهوری اسلامی را آچمز کند و تمام نقاط ضعف حکومت اختاپوسی خامنه ای و رژیم ولایت فقیه را می شناسد و فن بدل هایش را هم در تمام سال های سخت پس از انقلاب آموخته است، پس چه خوب است مبارزان کارکشته راه آزادی از نسل های اول و دوم اپوزیسیون، به جای عصا در راه این نسل نو و تازه نفس گرفتن و از راه باز داشتنشان، دست دوستی و همکاری شان را که پینه تجربه بیش از سه دهه مبارزه با استبداد بر آن نشسته است، به سوی این جوانان دراز کنند و به گود بیاورندشان که این جوانان بیش از هر کسی با پاشنه آشیل جمهوری اسلامی آشنایی دارند و می توانند رژیم دیکتاتوری مذهبی را به زیر بکشند، چراکه معتقدیم تنها دست به دست هم دادنمان است که ما را به آزادی و دموکراسی خواهد رساند.
سعید عبدالمجید
شانزدهم بهمن ماه ۲۵۷۲

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر