۱۳۹۲ بهمن ۲۴, پنجشنبه

۳۵ سال پس از تبدیل آب و برق مجانی به سبد کالا !

سی و پنجمین سالگرد انقلاب ۵۷ علیرغم باطن چرک و دروغینش، اینبار هم با زرق و برق و تبلیغات رسانه ای چنان بزرگ نمایی شد که انگشت حیرت به دهان گرفتم و بر آن شدم تا گزارشی کاملا مستند از تاریخ معاصر ایران و قیاس آن با حکومت نکبت باری که خمینی بر سرزمین پارس گستراند داشته باشم.


سی و پنجمین سالگرد انقلاب۵۷ هم سپری شد تا آنان که در بهار پیروزی و طلوع فجر به انتظار پول نفت بر سر سفره هایشان بودند، حالا پس از سه دهه در صف توزیع سبد کالا یقه ی یکدیگر را بدرند آن هم به بهای چند کیلو برنج هندی!!
کمتر از یکصد سال پیش ایران که تحت تاثیر تفکرات مذهبی خاندان قاجاریه و دیکتاتوری سیاسی فراخور همان دوران، به کل فرهنگ چند هزار ساله اش به یغما رفته و ویرانه ای بیش نبود، بیش از هر زمان دیگری نیازمند یک ناجی برای دگردیسی در همه ی زمینه ها بود.
آن روزها که سردار سپه داعیه ی بزرگی ایران را در سر می پروراند، شاید کمتر کسی باور داشت که او همان ناجی بزرگ ایران زمین است که توانایی ریکاوری فرهنگ ایرانی در دنیا را داشته باشد، اما فقط ۱۶ سال کافی بود تا ویرانه ی به میراث رسیده از قاجار، پله های بزرگی را یکی پس از دیگری طی کند و در جاده ی ایجاد نظم نوین قرار گیرد.
او با به دست آوردن قدرت بلامنازع، به سرعت اصلاحات اجتماعی را آغاز کرد واصلاحاتی انجام داد که بیش از پیش نشان از حس ایران پرستی اش داشت.وی خواهان ایرانی بود که از یک سو رها از نفوذ روحانیون، دسیسه بیگانگان، شورش عشایر و اختلافات قومی، و از سوی دیگر دارای موسسات آموزشی به سبک اروپا، زنان متجدد و شاغل در بیرون از خانه، ساختار اقتصادی نوین با کارخانه‌های دولتی، شبکه‌های ارتباطی، بانک‌های سرمایه‌گذار، و فروشگاه‌های زنجیره‌ای باشد.
با پایان دوران جنگ قدرت در کشور و پادشاهی رضا شاه، دوره رشد و سازندگی آغاز گردید، اگر چه در این دوران هنوزهم مخالفانی چون محمدتقی بهار و محمد مصدق، آنقدر آزادی داشتند تا علناً با شاه مخالفت کنند، اما این دلیل آن نبود که شاهنشاه مقتدر ایران را از اهداف بزرگش باز دارد و بر این اساس برنامه گسترده‌ای را برای سامان اداری و اقتصادی کشور به دست گرفت. رضا شاه توانست از آرامش نسبی میان دو جنگ، حداکثر بهره‌برداری را نموده و زیرساخت‌های کشور همچون ارتش و راه‌ها را به دست مستوفی‌الممالک، نخست وزیر مردمی و شناخته شده نوسازی کند، در همین دوران بود که کاپیتولاسیون الغا شده وراه‌آهن سراسری ایران به سرعت ساخته شد، همچنین آخرین آشوب ها و نا امنی‌ها نیز توسط رضا شاه سرکوب شد و شمال شرق ایران که محل جولان یاغیان بود، به تسخیر ارتش درآمد و شهرهای جدید (مانند بندر ترکمن و گنبد کاووس) در محل این ناآرامی‌ها ساخته شد.
رضاشاه چه در جایگاه پادشاه و چه در جایگاه نخست‌وزیر و وزیر جنگ، خدمات شایانی داشت که برخی از آن‌ها عبارت‌اند از: متحدالشکل کردن لباس مردان، دستور به سر گذاشتن کلاه پهلوی به جای دستار و فینه و اجباری کردن کت و شلوار و کفش مردانه به جای لباس های سنتی در سال ۱۳۰۳ خورشیدی (در پست نخست‌وزیری) ، کشف حجاب اجباری (تغییر لباس زنان از پیچه و روبند به لباس و کلاه فرنگی و بازکردن صورت)، ایجاد دادگستری تهیه و تصویب نخستین قانون مدنی ایران، بنیانگذاری ثبت اسناد، بنیانگذاری ثبت احوال و اجباری کردن برگزیدن نام خانوادگی و صدور شناسنامه، لغو کاپیتولاسیون، اسکان عشایربراندازی خانسالاری (ملوک الطوایفی)، یکی کردن نیروهای نظامی و تشکیل ارتش ایران، بنیانگذاری بانک سپه، بنیانگذاری بانک ملی ایران، بنیانگذاری بیمه ایران، ساخت راه‌آهن سراسری ایران (از خلیج فارس تا دریای خزر)، گسترش صنایع، بنیانگذاری رادیو ایران، بنیانگذاری خبرگزاری پارس، بنیانگذاری دانشگاه تهران، بنیانگذاری فرهنگستان ایران، تغییر تقویم رسمی ایران از تقویم هجری قمری به تقویم خورشیدی جلالی (تغییر ماه های حیوانی به ماه های اوستایی).
خدمات شایان رضا شاه اما با پایان جنگ جهانی دوم و تصرف ایران به دست متفقین متوقف شد تا پس از اشغال ایران، بریتانیا در پیامی به این مضمون: ممکن است اعلیحضرت لطفاً از سلطنت کناره‌گیری کرده و تخت را به پسر ارشد و ولیعهد واگذار نمایند؟ ما نسبت به ولیعهد نظر مساعدی داریم و از سلطنتش حمایت خواهیم کرد. مبادا اعلیحضرت تصور کنند که راه‌حل دیگری وجود دارد، بزرگترین خادم ایران را از تخت به زیر بکشد.
پس از آن اما محمدرضا شاه آریامهر بر تخت نشست تا ادامه دهنده ی ساخت ایران مدرن باشد. زمانی که محمدرضا پهلوی به پادشاهی رسید، ایران در اشغال نیروهای شوروی و انگلستان بود. این اشغال تا سال ۱۹۴۶ طول کشید و پس از خروج این نیروها ایران در تلاش برای بازیابی مجدد استقلال خود موفقیت شایانی در بزرگی میان قدرت های دنیا به دست آورد.
از اواسط دهه چهل، شاهنشاه برای کاستن از وابستگی‌های سیاسی و فنی به غرب٬ روابطش با شوروی را بهبود بخشید تا مناسبات اقتصادی و سیاسی جدیدی با شوروی شکل بگیرد. این بهبودی روابط علاوه بر سود اقتصادی، موقعیت و قدرت چانه‌زنی شاهنشاه را در مقابل غرب، رقیبان منطقه‌ای مانند عراق و جمال عبدالناصر و نیروهای مخالف داخلی تا حد بسیار زیادی بالا برد. وی حتی به خوبی توانست از اهرم نفت و اوپک استفاده برده تا عملا در آغاز دهه پنجاه به عنوان قدرت بلامنازع نفتی و منطقه‌ای، حتی با متحدان غربی خود بر سر منافع ایران چانه‌زنی کند.
از دیگر خدمات شایان ذکر شاهنشاه ایران،حاکمیت نظامی ایران بر جزایر سه‌گانه و خاتمه به اختلافات مرزی با عراق تحت قرارداد الجزایر و از موضع قدرت بود. در بین دهه چهل و پنجاه شمسی اقتصاد ایران آنقدر رشد پیدا کرده بود که از ایران به عنوان یکی از مدرن ترین کشورهای دنیا و البته بهشت خاورمیانه نام برده می شد. سفر شاهنشاه به کشور فنلاند در سال ۱۳۴۹ و قیاس آن روزهای هلسینکی و تهران خود گواه مستندی بر این ادعاست.
قدرت مطلق ایران در منطقه و دنیا تا به آنجا رسیده بود که شاهنشاه ایران به پشتوانه ی پتانسیل بالای اجتماعی، اقتصادی و حتی نظامی، به درخواست‌های آمریکا برای استفاده از نفوذ خود در اوپک برای پایین آوردن قیمت نفت پاسخ منفی داده واین موضوع باعث آن باشد تا امریکا برای پایین آوردن قیمت نفت از ایران ناامید شده و دست به دامن عربستان سعودی شود تا طرح پلید سرنگونی شاهنشاه و فلاکت مردم ایران کلید بخورد.
حالا اما خیلی از آن روزهای سفید گذشته است، حالا نه پاسپورت ایرانی وجهه ای دارد و نه اعتباری در دنیا داریم، حالا تنها وقتی در صدر اخبار هستیم که سخنی از دیکتاتوری و رعب و وحشت و البته نقض حقوق بشر در میان باشد، حالا فقط وقتی سخن از حمایت تروریست مطرح باشد، رد پای پررنگ حاکمیت ولایت فقیه دیده می شود.
در کنار این ها اما، اوضاع اجتماعی و اقتصادی در ایران نا هنجار تر از هر زمان دیگر تحت تاثیر فشارهای شدید امنیتی به سکوتی مرگبار فرو رفته تا مردم از ترس دیکتاتوری حاکم، انتقام از هم بگیرند و به جان هم بیفتند. حالا همان مردم متمدن سه دهه ی پیش مبارزه شان به ساخت جوک و لطیفه خلاصه شده و همه ی عقده های حقارت از سوی حاکمیت را بر سر هم خالی می کنند، فرقی هم نمی کند که در صف سبد کالا باشند یا در صف طویل پمپ بنزین و …، حالا قدرت بلامنازع اعدام و کشتار منطقه هستیم و هر چه پلیدی باشد، از آن حاکمیت و طیف حامی ولایت فقیه است!! حالا فقر فرهنگی تا بدان جا پیش رفته که همان قدرت اول منطقه، نه مهربانی می شناسد و نه قداستی برای هزاران سال فرهنگ و تمدن خود قایل است!!!
آری این همان طلوع فجر است، همان فرشته که آمد تا دیو بیرون رود…
هانی یوسفی

۲۴ بهمن ماه ۲۵۷۲

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر