۱۳۹۲ اسفند ۱, پنجشنبه

خروش بختیاری یار دبستانی را می خواند

پخش سکانسی از سریال سرزمین کهن در تلویزیون جمهوری اسلامی موجی از اعتراضات مردمی را به همراه داشت تا آنجا که دامنه ی اعتراضات به سایر شهرها گسترش یافته و با شعارهای ضد حکومتی ادامه پیدا کرده است.


جمهوری اسلامی در طول عمر منحوس خود همواره از همه ی ابزارها برای شکاف هرچه بیشترمیان قومیت های متفاوت ایران استفاده کرده تا به این ترتیب بتواند ارجحیت ملیت ایرانی بودن نسبت به مذهب و عقاید مذهبی را از بین ببرد. این شیوه ی کثیف بارها و بارها به آزمون گذاشته شده و متاسفانه در پاره ای از دفعات نتیجه ی مورد دلخواه حکومت نیز حصول شده است!
استفاده از گویش های اقوام مختلف در قالب نمایش های طنز و کمیک که به سرعت تبدیل به لطیفه های عامی در سطح جامعه شده و به تبع همین طنزی که خزنده و ناخواسته، در اندک زمانی تبدیل به ناهنجاری قومیتی خواهد شد، به کرات به عنوان ابزار خاموش حکومت به کار گرفته شده است. ناهنجاری هایی که با همان سرعت گسترش، جای خود را به کینه و دشمنی داده تا بی صدا ریشه در باورها پیدا کرده و نتیجه آن شود که احزاب افراطی متعدد موسوم به پان اینجایی و پان آنجایی تیشه به ریشه ی باور میهن پرستی بزند.
پخش سکانسی از سریال موهون، سراسر تخطئه و دروغ سرزمین کهن از تلویزیون جمهوری اسلامی، با همان هدف پیشین و صرف هزینه ای بس گزاف با حضور جمعی از هنرمندان گرانقیمت و نامدار ایرانی اما، اینبار گریبان گیر حکومت شد تا ضرب المثل یه بار جستی ملخک، دوبار جستی ملخک و … مصداقی عینی پیدا کند.
دلاور مردان ایل بختیاری که به گواه تاریخ، غیور مردی و شجاعتشان در همه ی عرصه های تاریخی زبانزد خاص و عام بوده، در حرکتی خود جوش و بر خلاف انتظار نظام، باز هم غرور آفریدند تا اشغالگران سرزمین پارس بدانند عرق ایرانی همچون آن نیست که از اجداد تازی خود( بدون توهین به قوم عرب، منظور تازی زاده های بی سرزمین است) به ارث برده اند.
نکته ی با اهمیت در این اعتراض ها اما، گسترش روزافزون آن در میان دیگر هموطنان ایرانی بوده و این فرصتی است که باید قدر آن را دانست و از آن به بهترین شکل استفاده کرد.
حالا فرصت آن دوباره پیش آمده با نگاهی رو به عقب، اعتراضات پس از انتخابات ٨٨ را تجربه راه قرار داده و طلب کنیم مطالباتی را که پیشینه اش سه دهه سکوت است. حالا اما می توان تجربه از سرکوب اعتراضات به حق ٨٨، که با خیانت رهبران جنبش سبز به سردی گرایید و خاموش شد را سرلوحه مبارزه قرار داده و اینبار با تصحیح اشتباهات، بشکنیم تابوی بی هویت سه دهه خیانت جمهوری اسلامی را.
حالا که حکومت، ناخواسته و به دست خود، آتش را در انبار کاه انداخته، وقت آن است که بگیریم انتقام جوانانی را که حرمت آزادی را با خون خود معنا کردند. وقت آن است که هر یک حنجره ی در خون غلطیده ندا شویم و فریاد برآوریم بر دیو خیابان پاستور، حالا هر مشت ما می تواند فریادی باشد از گلوی سهراب اعرابی، هرفریادمان می تواند خروشی باشد از سینه ی شاهرخ رحمانی که صدای اعتراضش زیر چرخ ماشین نیروی انتظامی خاموش شد، حالا وقت آن رسیده که به یاد بیاوریم ضجه های شبانه ی مادر ستار بهشتی از برای مظلومیت رعنای جوانش و صدای مادری شویم که نازنین یل زندگیش به قیمت فریاد آزادیخواهی سرزمین من و تو پرپر شد. باز وقت آن است که بلند نجوا کنیم سرود یار دبستانی را و فرا بخوانیم دیگر یاران را که به زیر بکشیم جرثومه ی تباهی و جنایت را.
نترسیم از رعب و وحشت تجاوزگران امنیتی، جسارت تبلور یافته ی مبارزانی شویم که سال ها در زندان های حکومتی، تاوان آزادیخواهی پس می دهند، صدای ارژنگ داوودی، یل بختیاری باشیم که سال ها در بدترین شرایط حاضر نشد شرافت و آزادگی خود را به قیمت رهایی از زندان به حراج بگذارد، شکنجه و تبعید را به جان خرید تا بیاموزد که می توان تیشه بود بر ریشه ی بی هویت جمهوری اسلامی.
حالا که خوزستان به پا خواسته، اصفهان به پا خواسته، الیگودرز فریاد برآورده، بشتانیم به فروپاشی ظلم و جنایت در سرزمین پارس، ایران را به خیزش واداریم و بخوانیم سرود که آزادی سرزمینم آرزوست…
سعید عبدالمجید

بیست و نهم بهمن ماه ٢۵۷۲

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر