۱۳۹۲ اسفند ۶, سه‌شنبه

طبرزدی اینجا، طبرزدی اونجا، طبرزدی همه جا (سعید عبدالمجید)

پس از شکست اعتراضات مردمی در سال ۸۸ که با خیانت رهبران سبز عقیم ماند، طرحی دیگر در دستور کار جمهوری اسلامی قرار گرفته تا با راه اندازی به اصطلاح اپوزیسیونی دیگر، مدتی هر چند اندک، اذهان را به سمت و سویی فارغ از براندازی نظام معطوف کند و بر همین اساس سناریویی طراحی شده که نقش اصلی آن را حشمت طبرزدی ایفا می کند.

ایران از جمله کشورهایی است که سال ها اسیر چنگال نکبت دیکتاتوری بوده و شوربختانه آنکه جنس این نکبت آنچنان اختاپوس وار جامعه ی ایرانی را در برگرفته که همواره تشخیص سره از ناسره یکی از سخت ترین کارها بوده و از عمده ترین دلایل عدم چیرگی بر استبداد حاکم تا به امروز نیز همین بوده است. اما نکته ی خوشحال کننده در این میان، استفاده ی مکرر جمهوری اسلامی از نسخه های تکراری و همیشگی بوده که خوشبختانه دیگر تاریخ مصرفشان به سر آمده، چنین ابزاری بی اثر شده تا ملت ایران با اتکا به روشنگری های پیرامون، در آستانه ی نگرشی تازه برای رسیدن به آزادی قرار گیرند.
آخرین دست آورد از تار و پود فرسوده ی نسخه های جمهوری اسلامی هم، طرح به راه انداختن اپوزیسیونی به اصطلاح مخالف حکومت بوده تا مهره های دست پرورده و پرورش یافته در مکتب همان دیکتاتوری منحوس، حکم سوپاپ اطمینان بقای نظام را پیدا کنند. بر اساس این طرح مهره های دست آموز نظام، با پرداختن به مکنونات قلبی مردم، سخنی از دل جامعه می گویند تا لاجرم بر دل نشیند و وابسته های دیروز در قالبی جدید با ماسک مخالفت با آرمان های ولایت، محبوبیتی دست و پا کرده و خود خواسته آن کنند که جمهوری اسلامی می خواهد!
محمد خاتمی و در پی آن میر حسین موسوی و شیخ مهدی کروبی پرچمدار چنین طرح ننگینی بودند که به واسطه ی خیانتشان توانستند چند سالی به عمر ننگین جمهوری اسلامی اضافه کنند.
پس از پایان نمایش رهبران سبز که نام فتنه نیز برخود گرفت، حالا اما در تکراری دیگرطیف دیگری مد نظر قرار گرفتند تا نقش راهبردی اپوزیسیون مثلا مخالف حکومت در داخل را مدیریت کنند.
با اتمام پرده ی اول این نمایش که با حصر رهبران سبز که نام فتنه نیز به خود گرفت، حالا سکانس دوم این ماجرا در حال کلید خوردن است تا طیف دیگری که مد نظر گرفته شده اند، مدیریت بحران جمهوری اسلامی را بر عهده گیرند.
حشمت الله طبرزدی آخرین مهره ای است که از قوطی جمهوری اسلامی سربرآورده تا پس از سال ها خدمت صادقانه، اینبار در جبهه ای دیگر طی طریق کرده تا شاید بتواند ذره ای به عمر حکومت جمهوری اسلامی اضافه کند!
طبرزدی زاده ی زاده اول فروردین ۱۳۳۸ درروستای دُرّ از توابع گلپایگان اصفهان، روزنامه‌نگار فعال دانشجویی – سیاسی و فارغ‌التحصیل رشته مهندسی راه و ساختمان از دانشگاه پلی تکنیک تهران (امیر کبیر) است.
وی که از آغازین سال های دهه شصت عضو دفتر تحکیم وحدت بود در سال ۱۳۶۳ به همراه برخی دیگر «اتحادیه انجمن‌های اسلامی دانشجویان و فارغ‌التحصیلان دانشگاه‌ها و مراکز آموزش عالی» را تاسیس کرد. او از هواداران جدی جمهوری اسلامی و از جمله علی خامنه‌ای و هاشمی رفسنجانی بود و برای اولین بار از عنوان امام خامنه‌ای برای علی خامنه‌ای استفاده کرد و مروج طرح مرجعیت خامنه‌ای بود. اما با آغاز تورم شدید در دوران هاشمی به منتقد وی تبدیل شد و در دوران پس از دوم خرداد نیز به یکی از منتقدان جدی خامنه‌ای بدل گشت. او در سالهای پایانی دهه هفتاد به چهره شاخص دانشجویی مخالف جمهوری اسلامی بدل شد و جبهه دمکراتیک ایران را تأسیس کرد و اکنون خود را یک سکولار می‌داند. وی مدیر مسوول نشریات «پیام دانشجو»، «ندای دانشجو»،«هویت خویش» و «گزارش روز» بود.
اگرچه بیوگرافی کوتاه وی خود به اندازه کافی نشان دهنده ی تفکرات رادیکالی و پنهان این روزهای اوست، اما ذکر ریزنکاتی دیگر در این طرح، خود گویای خیلی از مسایل است.
یکی از نقاط مبهم و سوال برانگیز کارنامه مبارزاتی طبرزدی، چرخش های ۱۸۰ درجه ای نسبت به طیف های حمایتی اش است. وی که در روزگاری نه چندان دور از حامیان سرسخت حلقه ی رفسنجانی بود و همواره تلاش های مستمری از طرح ها و برنامه های آن روزهای سردار سازندگی(!) داشت، به یکباره تغییر موضع داده و در زمره ی مخالفان سرسخت او قرار گرفته، راه به سوی بیت رهبری کج کرد و با استفاده ی ابزاری از رسانه ی تحت نفوذ خود که مجوز آن نیز به نوعی هدیه از سوی هاشمی رفسنجانی بود، خامنه ای را امام و مرجع شیعیان نامید تا مدتی را هم در خدمت حامیان ولایت فقیه باشد. در واقع حمایت تمام قد طبرزدی از خامنه ای و تراوشات فکری بیت رهبری در او آنقدر مشهود بود که کمتر کسی باور داشت روزی اورا در صف منتقدان ولی فقیه ببیند.payame-daneshjou
حالا اما سال هاست که طبرزدی مخالف خامنه ای بوده و به تبع همین مخالفت هم زمان نسبتا زیادی را در زندان سپری کرده، اما این سوال همچنان پابرجاست که چرا و چگونه تغییر موضع های گاه و بی گاه طبرزدی بی هیچ توضیح و ادله ای از نظرها پنهان می ماند!
نکته ی مبهم دیگر در این میان اتفاق های حضور چند ساله ی وی در زندان(که آن نیز به گواه بسیاری از هم بندان و هم سلولی های وی بسیار سوال مبهم در دل دارد) است که چطور وی به یکباره و در آخرین روزهای مرخصی اش در حد مدیریت اپوزیسیون مطرح می شود تا آنجا که عکس ها و سخنان او دست به دست گروهی از اپوزیسیون ساده لوح خارج از کشور هم شده است.
در این میان سوال های بسیار ساده ای وجود دارد که جملگی سیاسیون مبارز(!) عاجز از پاسخ به آن است، و آن اینکه؛
چطور می شود یا صریح تر مگر می شود کسی که منزل مسکونی اش واقع در سعادت آباد که در حال حاضر هم خانواده اش در آن سکنی دارند، دفتر کارش واقع در میدان هفتم تیر تهران و دیگر دفترش واقع در میدان انقلاب، جملگی هدیه از نهاد ریاست جمهوری بوده و یا حساب جاری ۱۷۸۱بانک ملی شعبه زبرجد، کد ١٣۰۲واقع در خیابان پاسداران که با شک و شبهه ی فراوان پر و خالی می شود، به یکباره منتقد اصلی نظام شده، تا آنجا پیش رود که حتی احتمال خطر جانی نیز برایش وجود داشته باشد!!1974548_752919198059500_803428317_n
مگر می توان باور داشت کسی که در اوج بحران های سیاسی، در تب و تاب تغییر و تحول رییس کل سازمان زندان های کشور و روسای زندان ها در ابتدای حضور احمدی نژاد که تمام مرخصی های زندانیان لغو شده بود، مورد عنایت قرار گرفته، سوگلی زندانیان شده و به مرخصی تشویقی می رود، حالا در اندیشه ی براندازی نظام باشد؟!
ذکر همین چند نکته می تواند گواهی مستند بر طرح شوم جمهوری اسلامی در پی تشکیل اپوزیسیون داخلی باشد که خواسته یا ناخواسته جریان های فکری داخلی و بعضا خرده اندیشان سیاسی خارج از کشور را هم به سمت و سوی بقای بیشتر نظام سوق می دهد!!
از سوی دیگر ذکر این نکته نیز قابل تامل است که مگر چندبار باید از یک سوراخ گزیده شد؟؟ مگر آن روز که سیل میلیونی معترضان ایرانی، دلخوش به رهبران اپوزیسیون داخلی به خیابان ها آمدند، نتیجه ای به جز خیانت رهبران دست آموز حاکمیت و خاموشی اعتراضات گسترده نصیبشان شد؟!
مگر سیل خروشان انسانی در خیابان که به جد، لرزه ای وحشتناک بر اندام حکومتیان انداخته بود، همواره با تاکید به سکوت، دوری از خشونت و حمایت از اصل نظام که هدفی به جز مقاصد شخصی و البته جااندازی دیکتاتوری منحوس جمهوری اسلامی نداشت، به بیراهه نرفت؟ggg
به واقع در روزهایی که پایه های لرزان نظام در آستانه ی فروپاشی قرار داشت با خیانت محرز عروسک های دست آموز و پرورش یافته ی مکتب جمهوری اسلامی جهشی معکوس پیدا کرده، نتیجه آن شد که خواست جمهوری اسلامی بود!
آن روزها نیز خرده اندیشان سیاسی که روزگاری در صف شمشیر زنان خمینی بودند با نقاب فوکول کراوات، محور اعتراضات را به سردی و نهایتا خاموشی رهنمون ساختند تا پتانسیل مهیای براندازی نظام، به سود حاکمیت به هدر رود!!
حال به نظر این پروسه دوباره در حال اجراست، حالا نیز مهره ای پرورش یافته از مکتبی منحوس، پرچم اصلاحات به دست گرفته تا در پس خیمه شب بازی هایش تضمین کننده ی بقای نظام باشد.
حال روی سخن با کسی است که عکس ها و تبلیغاتش یکی پس از دیگری میان اپوزیسیون خارج از کشور دست به دست می شود و تلاش زیادی صورت گرفته تا از او به عنوان آلترناتیو براندازی یاد شود.
آقای حشمت الله طبرزدی؛
هرگز فراموش نکردیم و نمی کنیم شما که خواسته یا ناخواسته پرچم دار اپوزیسیون سیاسی شده ای، همان هستی که خامنه ای را امام و مرجع شیعیان نامیدی، همان هستی که روزگاری در لشگر هاشمی شمشیر زدی و روزی دیگردر هیات خامنه ای، همان هستی که به فراخور روزگارت چرخش های ۱۸۰ درجه ای داشتی! حال چطور انتظار داری تا باور کنیم عضو فعال دفتر تحکیم وحدت، تیشه در دست، داعیه ی براندازی جمهوری اسلامی را دارد؟!؟!
غیر از این است؟ واقعا براندازی؟ ثابت کن برادر، ثابت کن…
سعید عبدالمجید

ششم اسفند ۲۵۷۲

۱ نظر: